📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
مروری بر فرمالیسم و نقد فرمالیستی.. جریان نقد قبل از قرن بیستم
مروری بر فرمالیسم و نقد فرمالیستی
جریان نقد قبل از قرن بیستم، فرمالیسم روسی، منتقدان نو و نئوفرمالیسم در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته است.
جریان نقد قبل از قرن بیستم
جریان نقد تا قبل از قرن بیستم خیلی ربطی به ادبیات نداشت و منتقدان، آثار ادبی را اعم از شعر و رمان از منظر تاریخ و فلسفه و سیاست و اخلاق و روانشناسی و زندگینامهی مولف نقد میکردند. یعنی از هر منظری جز ادبیات. برخی منتقدان اثر را در زمینهی تاریخیای که متن در آن شکل گرفته بود نقد میکردند. اینها به رمان به عنوان یک پدیدهی تاریخی نگاه میکردند تا اثر ادبی.
دیگر منتقدان به دنبال رابطهی اثر با اندیشههای فلسفی میگشتند و به رمان و شعر به عنوان ابزاری صرفا برای انتقال اندیشهی فلسفی نگاه میکردند. آنها که از منظر اخلاق ادبیات را بررسی میکردند اثر ادبی را وجد پیام اخلاقی میدانستند و به دنبال یافتن این پیام و نقد آن بودند. یک سری از منتقدان اثر ادبی را واجد پیام سیاسی میدانستند و از این منظر اثر ادبی را نقد میکردند.
آنها که زندگینامهای نقد میکردند اثر ادبی را بازتاب زندگی شخصی مولف میدیدند و به دنبال تطابق جزییات زندگی خصوصی مولف با جزییات متن میگشتند.
جرمی هاوثورن در کتاب Studying the Novel: An Introduction مینویسد: «هنگامی که بحث ارتباط اثر رماننویس با زندگیاش پیش میآید آن وقت ممکن است مسائلی متشابه پیش بیاید. از کجا بدانیم کدام تجربیات زندگی نویسنده در اثرش منعکس یا تبدیل نشده است؟ تجربیاتی که از دید ما ناچیزند، در نظر شخصی که آنها را از سر گذرانده سرنوشتساز بودهاند.»
این همان حرفی است که الیوت در مقالاتاش در ابتدای قرن بیستم زدهبود: «شاعر در پی ابراز شخصیتاش نیست. بلکه واسطهی هنری خاصی دارد- صرفا واسطهی هنری و نه شخصیت- که تاثرات ذهنی و تجربیات به شیوهای غریب و غیرمنتظره در آن با هم ترکیب میشوند. آن تاثرات ذهنی و تجربیاتی که برای شخص شاعر اهمیت دارند ممکن است در شعر او منعکس نشوند و آن تاثرات و تجربیاتی که در شعرش اهمیت مییابند ممکن است در خود او یعنی شخصیتاش نقش بسیار ناچیزی داشته باشند.»
عدهای از منتقدان نقد زندگینامهای را با نقد روانشناختی در میآمیختند و تلاش میکردند با استفاده از اثر، مولف را روانشناسی کنند و با این شیوه شخصیتهای رمان را بر اساس نظریههای روانشناختی و روانکاوانه تحلیل کنند. کلینت بروکس که از منتقدان فرمالیست است در جایی میگوید: «ژرفاندیشی دربارهی فرآیندهای ذهنی مولف باعث میشود که منتقد از کار خود دور بیفتد و وارد حوزهی زندگینامه و روانشناسی شود.
البته دلیلی ندارد که منتقد به این موضوعات نپردازد. این قبیل کارها بسیار ارزشمندند.ولی نباید آنها را با شرح اثر اشتباه گرفت. چنین پژوهشهایی فرآیند نگارش اثر را توصیف میکنند نه ساختار آن چه نگاشته شده است.» رویکردهای انتقادی در مطالعات ادبیات خیلی زیاد است. اما این رویکردها کمتر به جان و روان اثر ادبی، کمتر به جوهر ادبیات که همان ادبیت باشد توجه میکنند. ج
ریان توجه به ادبیات و جوهر آن در قرن بیستم شکل گرفت. اول با فرمالیسم روسی و بعد منتقدان نو.
فرمالیسم روسی
فرمالیسم ریشه در روسیهی قبل از انقلاب 1917 دارد و عمدهی نظریاتی که در آن مطرح میشود تا سال 1925 یعنی تا زمانی که فشار استالین در حکومت مونیستی اتحاد جماهیر شوروی بر نویسندگان افزایش یافت تئوریزه میشود. عنوان فرمالیسم ابتدا از سوی مخالفان این گرایش در روسیه مطرح شد.
در روسیهای که در آن هنر، ملزم به تعهد سیاسی بود فرمالیسم یک جور فحش محسوب میشد و فرمالیست به کسانی اطلاق میشد که در نقد و مطالعهشان تعهد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و تاریخی دیده نمیشود. «محفل زبانشناسی مسکو» با فعالیت شخصیتهایی چون رومن یاکوبسن و پیتر بوگاتیرف در سال 1915 تشکیل شد. این حلقه که با «انجمن مطالعهی زبان شاعرانه» که در آن شخصیتهایی چون ویکتور شکولوفسکی، یوری تینیانوف و بوریس آخنبام به مطالعه بر ادبیات میپرداختند ارتباط نزدیکی داشت.
لئون تروتسکی از افرادی بود که حلقهی منتقدان فرمالیست را به باد انتقاد گرفت. فرمالیستها مقالات زیادی نوشتند. یکی از جالبترین اعتقادات فرمالیستهای روس این بود که فرم هنری زمانی شکل میگیرد که آشناییزدایی در متن صورت بگیرد.
آن ها معتقد بودند ما در زندگی چیزها را میبینیم . آن قدر آنها را میبینیم که برایمان عادی میشوند. وظیفهی هنر این است که از پدیدههای عالم آشناییزدایی کند و آن ها را به گونهای معرفی کند که انگار مخاطب برای بار اول است که آنها را میبیند.
ویکتور شکولوفسکی در مقالهی "هنر به مثابهی تمهید" در سال 1917 مینویسد: «هنر از طریق خلق تمهیداتی که شکلهای ادراک مالوف و عادتشده را از کار میاندازد میتواند ادراک انسان را واجد شکلهای تازهای بکند.»