مقدمه‌ی بهمن محصص بر کتاب پوست:

مقدمه یِ بهمن محصص بر کتاب پوست :

پوست معروف ترین اثر کورتزیو مالاپارته است – که در سال 1949 نوشته شد و سبب گفتگوی بسیار گردید و حتی به مراکز قضایی نیز کشیده شد اما سخت گیرترین منتقدین نیز مالاپارته را "نویسنده ای فوق العاده و استعدادی بزرگ" شناختند و "نماینده یِ شریف و نومید ِ اروپایی شهید و مغلوب" .

یکی از منتقدین درباره یِ پوست می نویسد : پوست دارای صفحاتی است بسیار زیبا و حماسی و شاعرانه و نویسنده اش دارای مهارتی است خارق العاده . نباید به صداقت آنچه که گفته شده است شک کنیم چرا که مالاپارته خود اولین کسی است که از تأثرش متأاثر شده است .

پوست بی شک تواناترین و پر معنی ترین اثرش است و در آن مالاپارته به سبب جَدَلِ بسیار قوی اش نویسنده ای چون سارتر است و به سبب تصاویر بی رحمش نقاشی چون بوش ، بروگل و گُیا .

نام این کتاب را به توصیه یِ جلال آل احمد به "ترس جان" بدل کردم تا معنایی دقیق از مندرجاتش داده باشم و آن را به فارسی برگرداندم تا روشنفکر و روشنفکرنمای کشور من – مخصوصا روشنفکرنما اگر عقلی داشته باشد – از آن روی سکه یِ جنگ دوم جهانی و "آزاد شدن" اروپا از دست اروپایی باخبر گردد و بداند اگر آلمان ها مردم را کشتند آمریکایی ها – پس از سزارین جنگ که به وسیله یِ "موجودات پرجیب" ماورای اطلس انجام شد – آنان را پوساندند و کشتن کسی از پوساندنش شرافتمندانه تر است .

در آخر از دکتر غلامحسین ساعدی و سیروس طاهباز و ضیا صدقی و جهانگیر منصور تشکر می کنم . بهمن محصص .تهران . 15 دی 1343

بخشی از فصل طاعون از کتاب ترسِ جان

طاعون روز اول اکتبر 1943 بروز کرده بود . درست روزی که قوای متفقین به اسم آزادکننده به این شهر ماتم زده وارد شده بودند . اول اکتبر 1943 در تاریخ ناپل فراموش نشدنی است . چرا که نشانه یِ آزادی اروپا از دلهره و سرافکندگی و رنج و بردگی و جنگ است و چرا که درست در این روز طاعون وحشتناکی بروز کرد که از این شهر بدبخت ، کم کم در تمام ایتالیا و اروپا گسترش یافت .

مسلما این شک ِ ظالمانه بی اساس بود که میکروب ِ بیماری توسط آزادی بخشان به ناپل آورده شده است . ولی این شک هنگامی در روح ِ مردم ، مبدل به یقین شد که با تعجبی مغشوش و ترسی خرافاتی دریافتند که سربازان متفقین به طور عجیبی از سرایت مرض بر کنارند . سرخ و سفید و راحت و خندان ، میان طاعون زدگادن می گشتند و میکروب وحشتناک با آنان کاری نداشت و قربانیان خود را از میان مردم شهر و حتی مردم روستا انتخاب می کرد و چون لکه یِ روغنی در سرزمین های آزاد شده پخش می شد و همراه لشکر متفقین – که با زحمت زیاد آلمان ها را به سوی شمال می راندند – سفر می کرد .

ولی برای اهالی حتی اشاره به اینکه ناقل طاعون به ایتالیا ، آزادی بخشان بودند با تهدید به شدیدترین مجازات ممنوع شده بود . حتی حرف زدن ِ آهسته و مخفیانه نیز در این باره خطرناک بود چرا که از میان اثرات بی حد و نفرت آور این طاعون نفرت انگیزتر از همه ، هیجان ِ دیوانه وار و خواستِ شهوانی ِ جاسوسی بود .

همین که کسی به این میکروب آلوده می شد جاسوس ِ پدر و مادر و برادر و پسر و همسر و معشوق و زن و شوهر و عزیزترین دوستش می گردید بی آنکه هرگز، جاسوس ِ خود باشد . یکی از مشخصات عجیب و ناراحتِ این طاعون ِ خارق العاده تبدیلِ وجدان ِ انسانی به دُملی زشت و گندیده بود .

برای مبارزه با میکروب ، مقامات نظامی انگلیسی و آمریکایی راهی جز ممنوع کردن رفت و آمد سربازان متفقین به محلات آلوده یِ شهر نیافتند . روی تمام دیوارها off limits و out of bonds نوشته و بالای آن علامت متعفن طاعون نقش شده بود : دایره یِ سیاهی که درون آن دو خط سیاه ضرب در – چون دو استخوان در زیر جمجمه بر پوشش اسب های کالسکه یِ نعش کش – رسم شده بود .

در مدت کمی جز چند خیابان مرکزی ، تمام شهر off limits اعلام شد . ولی محلات شلوغ همان محلات off limits یعنی محلات آلوده و به ناچار قدغن بود چرا که طبیعت انسانی است و مخصوصا خوی ِ سربازانِ همه یِ ادوار و نیروها که ممنوع را بر مجاز ترجیح دهند . مرض که یا ناقل آن به ناپل ، آزادی بخشان بودند و یا به وسیله یِ آنان از محله به محله و از جای آلوده به سالم برده می شد خیلی زود به عصبانیتی هولناک بدل گردید که مشخصات مبتذل و پر هیجانش را چون جشنی شوم و کریسمسی ماتم زا و با شئامت و شیطنت نشان داد : رقصِ سیاهان ِ مست با زنان ِ عریان و نیمه عریان در میدان و خیابان و میانِ ویرانی خانه های بمب زده و عطش ِ نوشیدن و خوردن و لذت بردن و خواندن و خندیدن و دست و دل بازی و خوشگذرانی در میان بوی متعفنی که از صدها جسد مدفون به زیر ِ آوار بر می خاست .

وحشت ِ این طاعون – با وجود ِ تفاوتش – از طاعون هایی که گاهگاه در قرون وسطی در اروپا شایع می شد کمتر نبود . خصوصیت خارق العاده یِ این میکروب جدید ، فاسد کردن روح به جای بدن بود .