پاسخها به صحبتهای جنجالی احمد غلامی ادامه دارد: 👇👇👇.. هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود …

پاسخها به صحبتهای جنجالی احمد غلامی ادامه دارد:👇👇👇

@matikandastan
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود...

چند نکته درباره ی صحبت های احمد غلامی در موسسه ی آپ آرتمان
مهدی یزدانی خُرّم

صحبتهای احمد غلامی در موسسه ی فرهنگی آپ آرتمان در معیتِ حسین سناپور و سوسن شریعتی برای من چند وجه دارد. بخشِ اولِ این فرایند به جمله ی اعتراف وار احمد غلامی بازمیگردد که باعث شد نامه ای تنظیم کنیم و به امضای داورانِ ادوارِ جایزه ی منتقدان و نویسندگان مطبوعات برسانیم در نفی ادعای احمد غلامی که محمدحسنِ شهسواری به من گفت غلامی مصرانه به او گفته چنین حرفی را ابدا نزده و ظرفِ چند روز آینده مطلبی خواهد نوشت در تکذیبِ این موضوع و ما دست نگه داشتیم و آن نامه کاملن حی و آماده است در صورتی که در هفته¬ی آینده این اتفاق نیفتد... چه ایمان و سند دارم که این جایزه یکی از شفاف ترین، هوشمندانه ترین و روشن ترین جایزههای ادبی ایران در ده سال زنده بودن اش بود...پس با پذیرفتنِ قولِ احمد غلامی مبنی بر بدفهمی جمله¬اش یا هر چیز دیگری فعلن در این باره حرفی نمی زنم و فقط اشاره می کنم که اسناد تمام آراء موجود است و ما منتظرِ یادداشتِ توضیحی غلامی... چه ایشان به اندازه ی کافی دشمن¬شادکن شده¬اند در این چند روزه و زردنامه های فارس و زوایدِ وابسته اش از این جمله به اندازه ی کافی برای توهین به نویسندگانِ ایرانی در آستانه ی انتخابات استفاده کرده اند... دستتان درد نکند استاد!
من از چهارده سالگی احمد غلامی را میشناسم. از اولین سالهای دبیرستان ام، وقتی در دفترِ کوچک و دلنشینِ مجله اش «شباب» جلساتِ داستان خوانی ترتیب می داد. سالها با او کار کرده ام و از سالِ 1385 و بعدِ توقیفِ روزنامه ی شرق که به سردبیری محمد قوچانی درمی آمد تصمیم گرفتم مسیرِ دیگری را برای کار انتخاب کنم و الان نزدیک نُه سال است که عملن هیچ همکاری ای با او نداشته ام. هرچند در بسیاری مواقع منتقد یا موافق ایده ها و نظرات و برخی داستانهای اش بوده ام و این امری ست طبیعی. بارها به سهمِ خودم و به اندازه ی تجربه ی کمتر اما صادقانه ام درباره ی نوشته های او نظرم را داده ام چه مثبت چه منفی...حتا زمانی که او در سرمقاله ای محیرالعقول به نشریه ی ما «مهرنامه» توهین کرد و بعد از حرف اش عقب نشست نیز ترجیح دادم سکوت کنم. اینکه چه طور یک شبه چپ تر از کیانوری و احسان طبری شد نیز به من ربطی ندارد...چون آدمها می توانند انتخاب کنند و این حق طبیعی شان است. درواقع من هنوز و در این شب که در حالِ نوشتن این متن هستم به احمد غلامی بابت مهرها، دوستیها و سختگیریهایی که نسبت به من و امثال من داشته احترام می گذارم و ممنون او هستم. برای همین است که بارها گفته ام که نوشته های او در حوزه ی سیاست دارد ریشه اش را می سوزاند. واقعن غمگین می شوم وقتی این تحلیلها را میخوانم...بگذریم...
اما تکه ی سوم این متن به فحوای صحبتهای احمد غلامی درباره ی داستان ایرانی بازمی گردد که در یکی دو سال اخیر بارها تکرارش کرده و گاهی برخی همکاران اش در شرقِ «او» نیز بر این طبل کوبیده اند. این امر هم اشکالی ندارد، چه به عنوانِ یک لیبرال اعتقاد دارم یک نهاد خصوصی می تواند از جریان هایی خاص در فکر و نوشتن حمایت کند و این اتفاقی هویت بخش است حتا اگر این هویت بخشی باب میلِ من نباشد. برای همین لازم می دانم به دو سه نکته اشاره کنم و بعد در مطلبی مفصل درباره ی گژبینی ای که غلامی به آن دچار شده صحبت کنم. دادنِ صفت هایی چون مزخرف، بد، میانمایه و امثالهم به داستان ایران از سوی غلامی نشان میدهد که چه قدر از فقدانِ استدلال رنج می برد. در واقع این نگاه غلامی در اکثرِ نوشته های او نیز وجود دارد. توسل به صفت های انتزاعی برای اثباتِ یک وضعیت. رمان نویی ها زمانی نوشتند صفت مرگ ادبیات است و حالا میتوان اینطورگفت که صفت دادن به یک پدیده برای ترسیمِ آن، نخ نما و چپ نمایانه ترین کاری ست که می شود انجام داد. غلامی در صحبتهای خود حتا یک مثال از این «مزخرف»هایی که میگوید، نمی آورد و حتا یک نمونه هم از آن شاهکارهای غربی که باید همه بخوانند ندارد. ساختارِ کلمات اش عصبی، پرخاشگر و مثلِ همیشه سلبی و نفی-کننده است. کلامِ مردی ست که میخواهد نیش بزند، کلام نویسنده-ایست که نمیداند چرا نباید داستانِ ایرانی بخواند و برای همین این «ندانستن» را تبدیل به هجو می کند. اما ایمان دارم که غلامی سالهاست آنچنان داستان چه ایرانی و چه خارجی نخوانده که اگر خوانده بود چنین بی مثال و مصداق صحبت نمی کرد. امری که او را چنین عصبی و سطحی کرده بیش از هر چیز ریشه در همین عدمِ شناخت دارد. سوال من از غلامی این است که «استاد خب شما می توانی نخوانی ولی اگر می خواهی نقد کنی نمی توانی از استدلال فرار کنی. نیاز به آمار و ارقام و نشانه ها داری، نیاز به یک فرایند تئوریک و تاریخی داری...پیشنهاد می کنم دفعه ی بعد که خواستید علیهِ چی