زی حرف بزنید یا بنویسید، کمی به این مسائل که بدیهی هستند توجه کنید.» درواقع غلامی نمی‌تواند در تمام آن صحبت و چند صحبت دیگرش در ای

زی حرف بزنید یا بنویسید، کمی به این مسائل که بدیهی هستند توجه کنید.» درواقع غلامی نمی تواند در تمامِ آن صحبت و چند صحبتِ دیگرش در این باره یک واقعیت ملموس به ما بدهد. مثلن مثلِ مانیفست نویسهای صد سال پیش میگوید «من نماینده ی خلاقیت ام» یا «من از ادبیات دفاع می کنم». اول اینکه چه کسی به شما یا هر کسِ دیگری نماینده¬گی یک امرِ انتزاعی و بی¬کران را داده و دوم اینکه لحن ایشان بیشتر شبیه دفاعیاتِ مرحوم گلسرخی ست در دادگاه تا یک منتقدِ ادبی. این جور حرف زدن شاید تا دهه ی هفتاد طرفدار داشت اما الان راه به جایی نمی برد و اگر گوینده ی این حرفها کسی جز غلامی بود حتا بعید می دانم کسی زحمت تا انتها خواندنشان را به خودش میداد. مشکلِ دیگر صحبتهای غلامی مانندِ مرادِ جدیدش جلال آل احمد است: کلی گویی و تهاجمی بودن.matikandastan@
دامِ آل احمدزدگی بسیار جذاب است در زبانِ گفتاری. از عناصرِ باربط و بی ربط نتیجه های خود را می گیرد... چیزی مثلِ تئوری رخدادِ که بیشتر من را یادِ معجزاتِ پیامبران می اندازد. پس باز به خانه ی اول بازمی گردیم و آن اینکه غلامی و زبانِ او حتا نتوانسته اند واردِ حیطه ی بحث شوند چون داده و معیاری برای ادعای خود ندارند. چون داستان نویسی یک جریان کمی و کیفی ست، چون مقایسه ی ادبیاتِ یک سال ایران با آثاری که ترجمه می شوند از بیخ غلط است. آیا آقای غلامی تمامِ رمان هایی را که سه نشرِ مهم فرانسه(کاری با بقیه ندارم) گالیمار، مینویی و گراسه در سال گذشته منتشر کرده اند، خوانده اند. چیزی بیش از هفتصد یا هشتصد اثرِ داستانی. اگر اشتباه نکنم تا امروز یک یا دوتای آنها به فارسی برگردانده شده است. درواقع سخنم این است که نمیتوان کلِ تاریخِ ادبیات جهان را یک طرف قرار دادو ادبیات یکی دوسال که نه حتا ده سال ایران را هم یک طرفِ دیگر و به به چه چه کرد. هرچند در همین یکی دو سال هم کارهای قابلِ توجه خوبی هم وجود داشته اند اما عینکِ سلبی گرایی بد آفتی ست که کم کم فرد را در خود فرو برده و از پا می اندازدتش. اما این سلبی گرایی هم نیاز به تئوری دارد و ساختار و باید با غرغرزدن کمی فرق داشته باشد.
آقای غلامی یک سوال مهم شما به عنوان نویسنده چندین کار نوشتید و تجربه های مختلفی داشته اید. چند کتابِ اولتان چندان توفیقی ندارند تا کتابِ «فعلا اسم ندارد» و بعد چند کار دیگر که فراز و فرود دارند. آیا منکر این هستید که باید این مسیر را طی می کردید تا به ثباتِ نویسندگی برسید؟ چرا دیگران حق ندارند این تجربه را داشته باشند اما شما داشتید؟ چرا نویسنده ی ایرانی که در حالِ تجربه کردن است و درگیر هزار مشکل باید مزخرف خوانده شود و محکوم به نابودی؟ چه کسی به شما این حق را داده؟ این دیگر توهین است و از بی استدلالی و فقرِ تئوریک هم فراتر رفته است. هرچند شما همیشه عاشقِ این بوده اید که نقشِ مسیح بودگی داشته باشید و دیگران هم با سنگ روی تپه ی جلجتا شما را بزنند... بگذریم...
شما در صفحاتِ روزنامه تان نقدها و مصاحبه هایی منتشر میکنید درباره و با کتابها و آدمهای مختلف. خب چرا خودتان را خسته می کنید، حذفش کنید. این روزها کسی هم زیاد روزنامه نمیخواند، جایش صفحه ی کارگری دربیاورید و کیفش را ببرید رفقای قهرمان فیسبوک هم برایتان هورا می کشند...
استاد غلامی! کلام و عمل شما چنان متنناقض است که من ترجیح می دهم دیگر ادامه ندهم و به شما تضمین بدهم که جریان ادبیات راه خود ش را می رود و نگاه سلبی و تخریبی شما هیچ تاثیری بر آن نخواهد گذاشت...مطمئن باشید.
ترجیح می دهم به احمد غلامی جوانی فکر کنم که سعی می کرد مستدل باشد، مستقل و تنها...شما مدتهاست که احمد غلامی نیستید.
@matikandastan