خوان پنجم:. گرفتاری اولاد به دست رستم

خوان پنجم :
گرفتاری اولاد به دست رستم

رستم به راهش ادامه داد تا به‌جایی رسید که روشنایی آنجا نبود گویی خورشید را به بند کرده‌اند ازآنجا به‌سوی روشنایی رفت و جهانی سرسبز با آب‌های روان دید . از رخش پایین آمد و ببر بیان را درآورد و شست و لگام رخش را برداشت تا بچرد . وقتی خود و ببر خشک شد آن را پوشید و خوابید .
دشتبان وقتی رستم و رخش را در کشتزارش مشاهده کرد با چوب به‌پای رستم زد و گفت : چرا اسبت را در این دشت چرا می‌دهی و کشت مرا پامال می‌کنی؟
رستم گوشهای او را گرفت و از بن کند . دشتبان به نزد پهلوان دلیر و جوانی به نام اولاد رفت و به او شکایت برد. اولاد با نامداران خنجردارش به‌سوی رستم رفت و پرسید: نام تو چیست ؟ چرا گوش این دشتبان را کندی؟ چرا اسبت را در کشتزار او چراندی؟ الآن جهان را پیش چشمت سیاه می‌کنم . رستم گفت : اگر نام من به گوشت برسد در دم جان می‌دهی . پس چون شیر به میان لشکر اولاد رفت و همه را قلع‌وقمع کرد و سپس به‌سوی اولاد رفت و او را به کمند کشید و گفت : اگر راستش را بگویی و کمکم کنی با تو کاری ندارم . جای دیو سپید و پولاد غندی و بید و جایی که کاووس شاه زندانی است را به من نشان بده تا من شاه مازندران را کنار زده و تو را سرکار بیاورم . اولاد گفت : خشم را کنار بگذار تا جوابت را بدهم . صد فرسنگ تا زندان کاووس و ازآنجا تا خانه دیو سپید نیز صد فرسنگ راه است که راهی دشوار است میان کوهی هولناک که پرنده پر نمی‌زند و دوازده هزار دیو جنگی در آنجا هستند. آنجا دیو بزرگی را می‌بینی بعدازآن سنگلاخی است که آهو هم از آن نمی‌گذرد و بعد رود آب که پهنای آن از دو فرسنگ هم بیشتر است و کنارنگ دیو نگهبان اوست و نره دیوان هم گوش‌به‌فرمانش هستند بعد از بزگوش تا نرم پای سیصد فرسنگی خانه دیوان است. از بزگوش تا مازندران راه بسیار بدی است و بعد لشکری مجهز به انواع سلاح‌هاست و هزارودویست پیل جنگی و تو به‌تنهایی از پس آن‌ها برنمی‌آیی .رستم خندید و گفت : اگر با منی همراهم بیاوببین که من یک‌نفره چه بلایی سرشان می‌آورم . حالا زندان کاووس را نشانم بده . پس بر رخش نشست و اولاد نیز از پسش دوان بود تا به کوه اسپروز رسیدند . در مازندران آتش روشن بود . رستم گفت : آنجا کجاست؟ اولاد پاسخ داد : آنجا مازندران است که دو بهره از شب بیشتر در آنجا نمی‌خوابند .رستم خوابید و وقتی خورشید سر زد برخاست و اولاد را به درخت بست و به راه افتاد .