📢در این وانفسای پوشک و پراید، سعدی به چه کار آید؟

📢در این وانفسای پوشک و پراید، سعدی به چه کار آید؟
@matikandastan

مهدی یزدانی خُرم: این روزها بیش از هر زمانی سعدی می‌خوانم و تصور می‌کنم ذهن او را در زمانه‌اش که زمانه‌ی بحران بود.گزاره‌های معناساز او در سنت زبان فارسی به‌ندرت تبدیل شد به امر فکری و برای همین است که ما با زبان او سخن می‌گوییم اما از بسیاری ایده‌های‌اش دور هستیم. قبل‌تر هم نوشته ام که اهمیت سعدی در این چارچوب از دیدرو یا ولتر کمتر نیست و چه‌قدر می‌شود نگاهِ منعطف و در عین‌حال عمل‌گرا و البته ضدِ خشونت او را درک کرد. در اتمسفرِ فسرده و ناامیدکننده‌ی امروز بیش از ایده‌های رمانتیک سعدی‌ای به کارم آمده که می‌نویسد «شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.گفت ای برادر حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مُردی» و ما خفتیم... شاید بسیاری بگویید در این وانفسای دلار و پوشک و پراید و نان، سعدی به چه کار آید؟ پاسخ را رمون آرون می‌دهد که بحران‌های اجتماعی مصداقی، ریشه در مسائل عمیق‌تری دارند که گریبان یک جامعه را گرفته‌اند.. شاهد خشونتی هستم در لایه‌هایی از طبقات مختلف که اگر جهان سعدی‌وار در ذهن‌شان ساکن شده بود، حتا اگر خطی از او نخوانده بودند، چنین نمی‌کردند با خود. روزی نیست از فلان اقتصاددان مکتب‌نرفته تا بهمان نفرت‌ساز رادیکال متن نخوانم در باب قحطی عظیم، هولی بزرگ و این‌که ایران ویران می‌شود و باید دست جنباند و رفت. در این‌که اوضاع اصلن مساعد نیست شکی نیست و لا ریبٓ فیه. اما امروز این وطن است که به ما نیاز دارد فارغ از اتحادیه‌ی کم‌دانان و محتسبانی که از مقصران اصلی این وضع‌اند. سعدی در میانه‌ی حمله‌ی مغول از اخلاق، شرف و عشق نوشت و البته شور و جوانی. این‌ها شعار نیستند، این‌ها میراثی بودند که باید با بازخوانی‌های مدرن به‌مثابه امور شهروندی درک می‌شدند، که نشدند. که نسل‌ها حَرم بنهادند و حرامی بر آن‌ها وارد شد. سعدی در این غوغا از فضیلت‌هایی سخن می‌گوید که در زمانه‌ی او کمیاب شده و از قضا بسیاری فکرهای سیاسی‌ای که به ایران جان دادند گوشه‌چشمی به سعدی داشتند. این روزها می‌گذرد، این روزها با تمام جان‌کاهی‌اش تمام می‌شود اما حرکت فردی نیاز است که تقصیر را بپذیرد و ارکان را چنان بپیراید که این وطن دوباره وطن شود. به قول کامو ما در زمانه‌ای هستیم که بیش از هر چیز به مهر نیاز داریم. به آن‌چه که ابراهیم گلستان در خشت و آینه از فقدان‌اش می‌گوید و احمد محمود در همسایه‌‌ها از روح‌سازی‌اش.ما فرزندان سعدی هستیم، فرزندانی که از عقل سعدی‌وار بریدیم و به شور روی آوردیم. مردمانی که او را کنار گذاشتند تا قبری شود در گوشه‌ای از شیراز.
@matikandastan