سلام ممنون که داستانهارا برایم فرستادین

سلام ممنون که داستانهارا برایم فرستادین. داستان اولی (درباره ادمهای....)بنظرم هنوزتا داستان شدن فاصله داشت . حرفی که پشت متن نهفته بود عمیق بود و میتوانست پیرامون باورهای ادمها خیلی پرداخته شود.
اما داستان (نه برای تو...)صحبت از حسی بود که راوی در سالهای نوجواتی و جوانی ازرابطه ی سرد ازدواج تحمیلی پدر و مادرش پیدا کرده بود. و این حس تا نزدیک چهل سالگی هم رهایش نکرده بود. ازروایت ساده و خطی راوی میشد به دو نکته قابل ت جه رسید.
1-ازدواج تحمیلی میتواندبهترین سالهای عمر ادمهارا بی خاطره کند.
2-فرزندان نمیتوانند ازاین اسیب در امان باشند. بخصوص دخترها بیشتر بخاطر همزادپنداری با احساس مادر. حتی اگر در سالهای میانسالی افتابی باشد . هرگز ابرهای سرما زای سالهای جوانی شان را جبران نخواهد کرد. اما درونمایه با همه ی عمق .تکراری و کلیشه بود. نویسنده باید ازاین موضوع . ماجرایی متفاوت از انچه تا به حال خوانده ایم. ارایه میداد. از پر گویی عذرخواهم. نجمه مولوی