در حوزه ادبیات، چه داستان و چه شعر، ما شاهد ظهور غول‌هایی در ایران بوده‌ایم و پژواک صدای این نویسندگان در سطح کشور منتشر می‌شد، یع

در حوزه ادبیات، چه داستان و چه شعر، ما شاهد ظهور غول‌هایی در ایران بوده‌ایم و پژواک صدای این نویسندگان در سطح کشور منتشر می‌شد، یعنی در کوره‌دهات‌ها هم صادق هدایت را می‌شناختند یا اسم جلال آل احمد را همه شنیده بودند. می‌خواهم بپرسم با توجه به پیشرفت و توسعه دنیای امروز، اینترنت و شبکه‌های مجازی، چرا ادبیاتمان الان آن استقبالی که در گذشته از جانب مردم در پی داشت را ندارد؟
سوال سختی است. فکر می‌کنم نیاز به جلسات آسیب‌شناسی دارد و در یک سطح ملی باید بررسی شود. مشکلی که می‌گویید در سطح کشور است و ویژه استان ما نیست. الان ببینید این همه نویسنده در تهران دارند می‌نویسند اما کدام رمان قدر را می شناسید که به عنوان نماینده یا شناسنامه بتوانید ببرید و جای دیگری معرفی کنید؟
ضمن این که اعتقاد دارم ما همیشه در رمان می لنگیدیم. رمان‌های ما ضعف دارند. شاید خیلی از رمان‌هایی که قبولشان داشته باشیم هم به‌راحتی نسخه‌های اصلشان در کشورهای دیگر پیدا شده است متأسفانه، مثالش بوف کور. ما دیگر بالاتر از بوف کور نداریم، اما شبیه چنین رمانی در ادبیات غرب وجود دارد. اما رمان ایرانی همچنان نیاز به زمان زیادی دارد که به پویایی و پختگی برسد. حالا این‌که چرا نرسیده است بحث مفصلی است. البته رمان‌های خوبی داریم اما وقتی با داستان کوتاه مقایسه می‌کنیم می‌بینیم که در داستان کوتاه خیلی پیشرفته‌تریم. من در بررسی‌های خودم دیده‌ام که ژانر داستان کوتاه ما بسیار قابل دفاع‌تر است. ما متأسفانه مشکل زبان داریم؛ مشکل ترجمه داریم؛ مشکل صادرات داریم. اگر این مشکل‌ها را نداشتیم داستان‌های کوتاه ما می‌توانستند در خیلی از کشورها مطرح شوند و آثار خیلی خوبی باشند. چه در زمینه رئال، چه رئالیسم جادویی و چه رمانتیسم و سورئال، داستان‌های خیلی خوبی داریم. و اما در خود ایران یک دلیلش که من خیلی به آن نقد دارم، کثرت نشر رمان و مجموعه داستان است. هر کتابی به هر قیمتی چاپ می شود. آن وسواس و غربالگری وجود ندارد. تازه برعکس روابط زیر میزی حرف اول و آخر را می‌زند. در گذشته هر کاری چاپ نمی شد. هر جایی چاپ نمی شد. هر کسی انتشارات نداشت. هر کسی بررس و کارشناس شعر و داستان نبود. اینها متاسفانه ضربه‌هایی می‌زنند که آثارش کم‌کم پیدا شده است. نتیجه این می‌شود که همان چهار تا مخاطب کتابخوان هم سردرگم می‌شوند و از دست می‌روند.

این ضعف می‌تواند ریشه در این داشته باشد که نثر در ادبیات کلاسیک فارسی در مقایسه با نظم جایگاهی نداشته است؟
من با این گفته موافق نیستم. به هرحال ما در نثر هم کلیله و دمنه داشته‌ایم. بخش‌هایی از هزار و یک شب هم فارسی است. سفرنامه‌های خوبی هم داریم. تذکره الاولیا هم داریم.

البته کلیله و دمنه که از زبان هندی گرفته شده است. هزار و یک شب هم که بیشتر ریشه هندی و عربی دارد.
بله کلیله و دمنه ریشه هندی دارد. اما برخی منشا آن را پهلوی می دانند و مولف آن را برزویه پزشک. در مورد هزار و یک شب هنوز کسی به درستی نمی‌داند که تمام داستان‌های آن مربوط به یک فرهنگ یا کشور خاص هست یا نیست؛ در هر کشور چیزی به آن اضافه شده است. در هزار و یک شب، هم داستان ایرانی می‌بینید، هم هندی و عربی. ضمن این که نام ایرانی آن هزار افسان است و بعدا نام آن هزار و یک شب شد. به هرحال هر کدام از این‌ها، هم خوب ترجمه شده‌اند و هم بعداً چیزهایی به آن‌ها اضافه شده است. از آن طرف ما کسی مثل بیهقی داریم که بیشتر از آنکه به چشم مورخ به او نگاه شود، خصوصاً در دوره اخیر، به چشم یک داستان‌نویس به او نگاه می‌کنند. اما خب بله، من نافی این امر نیستم که سنت شعری ما بسیار پربار‌تر از نثر است.

آیا در ایران نویسنده حرفه‌ای داریم؟ منظورم کسی است که شغلش نویسندگی باشد.
من اطلاع زیادی ندارم اما با آن تعریفی که در غرب سراغ داریم، نه.

اگر شرایطی وجود داشت که حرفه شما نویسندگی باشد، مجال بیشتری برای خلق آثار بیشتر و بهتر نداشتید؟
صد در صد بله! اتفاقاً همیشه یکی از پاشنه‌های آشیلمان در ایران برای فعالیت در ادبیات همین بوده است. هیچ تضمینی وجود ندارد که شما به ازای هر مطلبتان چیزی دریافت کنید. اگر مثل امریکا این اتفاق می‌افتاد مسلماً خیلی‌ها بودند که به صورت تمام وقت زمانشان را می‌گذاشتند برای نوشتن.