مرگ ایوان ایلیچ نوشته لف تولستوی

مرگ ایوان ایلیچ نوشته لف تولستوی

داستان بلند «مرگ ایوان ایلیچ» نوشته لف تولستوی چنانچه از اسم فریبایش برمی‌آید درباره مرگ است و بی‌هودگی زندگی روزمره. ایوان ایلیچ کار و زندگی خوبی دارد و تنها گه‌گاه با زنش جر و منجر می‌کند اما ناگهان بیماری‌ای ناشناخته به جانش می‌افتد و کم‌کم او را تحلیل می‌برد و او در آغاز راهی قرار می‌گیرد که به روشنایی و مرگ می‌رسد. به جای مرگ ایوان ایلیچ به روشنی می‌رسد و دلش برای زنده‌ها می‌سوزد که هنوز باید در این روزمرگی ملال‌آور سر کنند و همان دغدغه‌های احمقانه و پوچ را داشته باشند. ایلیچ وقتی به گذشته نگاه می‌کند همه زندگی‌اش تلخ‌کامی به نظر می‌رسد، راهش را در جایی، روزگاری اشتباه رفته است و همواره در این راه اشتباه قدم برداشته است. نه توان بیرون آمدن از این راه را داشته و نه تا قبل از مواجهه با مرگ می‌دانسته است که راهشف ازدواجش و کارش اشتباه بوده است. مرگ برای ایوان ایلیچ انگار نوری است که بر زندگی او می‌افتد، گذشته‌اش و افکارش و زندگی پوچش. مرگ و لحظه احتضار ایوان ایلیچ لحظه آگاهی او است.

علی چنگیزی؛ تارنگار "جامعه کهنه"