📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
روزی دستمال از اشک پرسید: تو چرا شوری؟. اشک به دستمال گفت: تو چرا تلخی؟. دستمال گفت: تلخ باباته
روزی دستمال از اشک پرسید: تو چرا شوری؟
اشک به دستمال گفت: تو چرا تلخی؟
دستمال گفت: تلخ باباته.
بدانیم که ادب مرد به ز دولت اوست و در دایره قسمت اوضاع چنین باشد و آه ریرا، ریرا.
روزی دستمال از اشک پرسید: تو اشک انسان ثروتمندی یا انسان فقیر؟
اشک گفت: انسان ثروتمند.
دستمال گفت: مگر ثروتمندان هم گریه می کنند؟
اشک گفت: دروغ گفتم؛ اشک انسان فقیر.
بدانیم که ثروت مهم نیست؛ شخصیت مهم است.
روزی دستمال به اشک گفت: تو چقدر شبیه دُرّ غلتانی.
اشک گفت: بیشتر شبیه جواهرات بولگاری هستم، کمی هم شبیه جواهرات سواروسکی.
دستمال گفت: شما خیلی بالاشهریاید؛ ما به هم نمیخوریم.
بدانیم که ترشیدگی شاخ و دم ندارد.
روزی دستمال به اشک گفت: آمادهام که پاکت کنم.
اشک گفت: نمیخواهم دستمالی شوم.
دستمال گفت: پس از شیار اشک به بینی منتقل میشوی. آنوقت دیگر پاکت نمیکنند، فینت میکنند.
بیایید تاقچهبالا نگذاریم.
گفتوگوی دستمال و اشک/ حسامالدین مقامیکیا
مجله طنز سهنقطه ـ شماره چهار
@Maktoob3Noghte