داستان خانم چلبی یانی. داستان خوبی بود

داستان خانم چلبی یانی
داستان خوبی بود.لحن بی تکلف و ساده ی راوی که بدور از هر گونه پز و ژست خاصی خواننده را همراه می کرد. با شخصیت راوی ارتباط برقرار کردم. زنی ک در آستانه ی وضع حمل است و حتی ب بهانه ی این از ملاقات برادر رندانی اش در زندان سر باز نمی زند تا کماکان عشق و امید را در دل او زنده نگه دارد.
ولی در آخر با بهت مواجه می شود و می شود گفت سرخورده می شود. احتمالا برخلاف تصوری ک داشت، چیزی هست که او از آن بی خبر است. از مونولوگ هایی که پس از دریافت یادداشت، این گونه برمیاید ک برادرش خودکشی کرده، آنهم درست دو هفته مانده تا آزادی، او حتی امیدش را ب بازگشت، با ساختن کاری دستی برای خواهرزاده اش نشان داده. پس چطور می شود ک به این پایان می رسیم.
شاید واقعیت داستان چیز دیگری باشد بهرحال من اینها را متوجه شدم. شاید نویسنده در دادن برخی اطلاعات کم کاری کرده. شخصیت برادره نصفه و نیمه پرداخته شده و غیر اینها ماشخصیت همسر راوی را هم داریم. که لزومش زیاد حس نمی شد. دیالوگ هایی با راوی برقرار می کند یا سر رفتن اش به ملاقات غر می زند. جالب بود ک نه از رفتن او ممامعت می کرد و نه خودش حاضر بود او را برساند(با وضعی که از او سراغ دارد)
و فکر می کنم درک این از طرف خواننده نیازمند شخصیت پردازی قوی تری بود.
صحنه ی آتش زدن کتابها فی النفسه جذاب بود ولی در اینجا بخوبی ننشسته.
خصوصا اینکه راوی اشاره کرده طرف اهل کتاب است و همین را بهانه ی خوبی دانسته برای ازدواج با او.
در کل داستان، خواننده را خسته نمی کند و با خود پیش می برد.
موفق باشید