تقاص برادری / ناصرنخزری مقدم. نشر آموت.. «تاوان تعهد در بستر آیین و خرافه»

تقاص برادری / ناصرنخزری مقدم
نشر آموت

«تاوانِ تعهد در بستِر آیین و خرافه »

پرتو مهدی فر

هنگامی که متوجه شدم رمان
" تقاص برادری " نوشته آقای
" نخزری مقدم " در جنوب شرقی کشور و یکی از روستاهای زاهدان اتفاق می افتد مانند هر بار که اقدام به خواندن کتابی میکنم ،برای داشتن تصور منطقی و برداشت بهتر ، شروع کردم به جستجوی اجمالی در باره مولفه های جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی در آن اقلیم.
مقدمات که آماده شد صندلی ام را به کنج خلوتی کشیدم ، نشستم به نظاره آنچه در " هوشاب " زاهدان در حال وقوع بود :
سرباز معلمی پس از شکست در آزمون ورودی دانشگاه برای گذراندن دوران خدمت راهی روستای دور افتاده ای در زهدان می شود . سوژه آنقدر کنجکاوی ایجاد میکند که با اشتیاق ادامه دهید . در سی صفحه نخست فضا به قدری واضح و عینی برای شما تصویر میشود که به راحتی جو حاکم بر داستان را لمس میکنید .ملغمه ای از
توهم و ترس ، تنهایی و استیصال ،
محرومیت و فقر فرهنگ ، حب و بغض و مهمتر از همه با ورها و خرافه ها شما را در خود غرق میکند.
" شب که می شود حس موهومی سراغش می آید ، صداهایی توی سرش جریان پیدا میکند .... "
با بیان اینکه :
"زنهای روستا قرص ضد بارداری را به جای نقل ترش به بچه هایشان میدهند ،" یا :
"بچه هایی که با بینی آویزان. چشم به دهان معلم با دنیا آشنا میشوند و حتی یخچال برایشان اوج تکنولو ژیست" می فهمید با چه سطح از نا آگاهی و فقر طرف هستید .
وقتی به جایی میرسید که شخصیت اصلی داستان ( حداقل شما تا اینجا اورا به عنوان شخصیت اصلی قبول کرده اید )با موجودات فرا زمینی بر خورد میکند کنجکاوی و تعلیق به حد اکثر میرسد مخصوصا اگر مثل من برای خودتان پیش فرض هایی هم درست کرده باشید با این مضمون :حالا چون نام سرباز معلم " اسماعیل قربانی" است پس قرار است در این فضای سحرو ترس و وهم اسماعیلی باشد که به قربانگاه میرود !!!
در گیر و دار مکاشفه و تحلیل هستید که سیر روایت تغییر میکند.در مدت کوتاهی با شخصیتهای متعدد و داستانهای حاشیه ای زیادی مواجه می شوید ، همه با یک قدرت و قوت ، نه در حاشیه داستان اصلی که در دلِ آن . تازه مجبور هستید آنچه را که اصل می پنداشتید کنار بگذارید و سراغ این راویان تازه نفس بروید . از خانه ای به خانه دیگر و از فردی به فرد دیگر مدام در رفت و آمدید ولی آنچه را که باید ، نمی یابید . در این بین همچنان تصویر سازی خوب نویسنده در فضای شلوغ داستان جاریست . باورهای خرافیِ حیرت انگیز به
" جن " آیین و سنن عجیب و غریب ، مردمی که دایم در تخدیر ذهن قرار دارند و با " تریاک" سعی دارند همه چیز را از خود دور کنند ؛ درد را ، اندوه را ، دشمنی و بغض را . خواهان جریان یافتن آرامشند ، رودی که دربستر خشونت بارِ محرومیت و فقرو خرافه سالیان متمادیست به خشکی گراییده . اینها را با روح و جان در می یابید ولی دایم در حال رمز گشایی و حل معما هستید پارامترهایی که شما را از لذت خواندن محروم میکند .
در گیر و دار داستانهای فرعی و شخصیتهای کثیر سردر گم اید که بعضی هایشان حتی نام ندارند و با صفت خطاب میشوند و گاهی هم شماره ! که شاید نشانه ایست از هویت گم شده .
به مشقت خودرا به برگهای پایانی میرسانید ؛ به یکباره دریچه ای گشوده میشود . خیلی ها را میشناسید .می فهمید چه کسی و چرا دارد تقاص پس میدهد :
"کسی که عمرش با تعهد گذشته ، تعهد به اخلاق ، تعهد به والدین ، زن و بچه ، زمین و زمان و.... "
یا نه ! یگ گام فراتر ، تقاصی که مختص به یک فرد و خانواده نیست ، تاوانی است که یک قوم برای باورهایش پرداخت میکند :
" مغول ها که آمدند تمام خرافاتشان را توی این مملکت پخش کردند . خودشان رفتند و ......"

اکنون گره ها گشوده شده اند.
چرا اینقدر دیر؟
انگار باید برگردم و از نو بخوانم .