📌داستانک. با کیفیت، سرباز بی کیفیت. ✒حسن شیردل

📌داستانک
@matikandastan

📃سرباز با کیفیت، سرباز بی کیفیت
✒حسن شیردل

یک سرباز پوتین پوشیده وتجهیز کرده باکیفیت مقابلت ایستاده. تا راه را تند بروی. از سرباز، عبور کنی. اما. چیزی نمی گذارد. سربار های بی کیفیت احمق. با پوتین باز. تفنگ گیر کرده تیر در جان لوله ای که کنارت ایستاده اند. فقط زبان باز می کنند و با زبانشان بازی می کنند و می گویند:
- برو!جاده رو برو.
تو می روی مقابلت همان سرباز با کیفیت ایستاده. نه او تیر می زند نه تو. لبخند می زند. این سربازهای احمق بی کیفیت با لباس نامرتب نظامی . پوتین باز. اسلحه از کار افتاده؛ هنوززبانشان بیشتر از اسلحه شان کار می کند. تو خنجرت را درآوردی. هنوز به سرباز با کیفیت نرسیده ای. مین . میدان مین. مین ها. زخمی. زخمی تر. راه مانده. لبخند مسخره. زخمی. سربازهای بی کیفیت. فریاد می زنند:
- برگرد نمی تونی . برگرد. برگرد.
آنها فقط اسلحه گیر کرده تیر در جان لوله شان را نشانه رفته اند.
تو بغض می کنی. اشک ات بی ختیار گونه ات را صدا می زند و در آغوشش می کشد. تاب نداری. بالاخره دست از سکوت برمی داری فریاد می زنی:
اااااا...
هنوز نرسیده ای. هنوزخنجر توی دستت تشنه رسیدن است. حتی سربازهایی بی کیفیت ترسیده اند از فریاد تو. اما می ببینی سرباز با کیفیت را که می افتد. یک مقوای عکس کاغذی با کیفیت. چند مین. چند انفجار. زخمی. بالای مقوای سربازبا کیفیت می رسی. لبخند می زنی. خنجرت را غلاف نمی کنی. حالا که رسیده ای بالای جنازه مقوایی. این همه زخم افسوست می دهد. سربازهای بی کیفیت هل هله می کنند. اشاره می زنند.
-بیا بیا ما رو ببر.
تو راه برگشت را خوب می دانی. جاده روشن و با کیفت تو را به خود می خواند. دلت می خواهد کمکشان کنی اما می دانی اگر حالا راه آمده تو را نیایند، هیچ وقت سرباز با کیفیتی نمی شوند. جاده را تنها و خوشحال می روی.
@matikandastan