تنها از سوی دیگری بلکه حتی از سوی خودش نداریم

تنها از سوی دیگری بلکه حتی از سوی خودش نداریم. در " سنگر و قمقمه های خالی" بی هویتی، همسانی انسان ها، نبود قهرمان را شاهد هستیم. در داستان "با کمال تاسف " پارودی تقابل مرگ و زندگی را داریم و به زیباترین وجه این سرگردانی و شرحه شرحه شدن بین مرگ و زندگی با اعلان های یادبود شیئیت پیدا می کند. در داستان های "هفت گیسوی خونین "و "داستان برای کودکان" همچون بارتلمی از افسانه ها و بینامتنیت یاری می گیرد و اذان غروب بورخس وار روایت می شودو...
در داستان های او ضد قهرمان ها سرگردان در زمان و فضایی تیره و تار دور خود می چرخند و راه به جایی نمی برند . گاه در وسواسهایشان غرق می شوند و گاه بین مرگ و زندگی رژه می روند تا سرانجام ما دریابیم که نویسنده ی بزرگی را ناشناس از کف داده ایم . آذرخشی که در سخن خود زیست و بی ادعا نوشت و در سکوت گریخت.

کانال انجمن ماتیکان داستان
https://telegram.me/matikandastan