نقد مهرپویای صفار بر داستان برگزیده جایزه صادق هدایت:

نقد مهرپویای صفار بر داستان برگزیده جایزه صادق هدایت:

📢برگزارکنندگان جایزه هدایت، نخستین اصل این مسابقه را رعایت نکردند!


قبل از پرداختن به نقد داستان، به مطلبی اشاره می‌کنم که برایم سوالی جدّی شده است: طبق آن چه در فراخوان جایزه‌ی ادبی صادق هدایت آمده است، داستان‌های ارسالی به این مسابقه «نباید از هزار کلمه کم‌تر و از چهار هزار کلمه بیش‌تر» باشند. داستان «یا حسین» در شکل درست و ویرایش فنّی شده، و وُردشمار، با احتساب نام داستان و نام نویسنده، 775 کلمه است؛ و به شکل آشفته‌ای که در گروه گذاشته شده است، باز هم کم‌تر از 1000 کلمه است. حال این را که چرا نخستین اصل این مسابقه، برای داستان رتبه‌ی اوّل آن رعایت نشده است، باید از برگزارکنندگان پرسید.
دوم این که شخصاً بسیار دوست دارم داوران این جشن‌واره را بشناسم. کمی هم در اینترنت جست و جو کردم، امّا چیزی نیافتم. آیا کسی نام این داوران را می‌داند؟ راستش خیلی دوست دارم ببینم ملاک و معیار ایشان برای داوری چیست؟ می‌خواهم ببینم آیا آن‌ها را می‌شناسم و ذوق و سلیقه‌شان را می‌دانم؟ می‌خواهم نامشان را بدانم و اگر چیزی از ایشان نخوانده‌ام، بروم و اثری از آنان بخوانم، تا حدّ و حدود ذوق و ادراک هنری‌شان را بشناسم، حال یا داستان‌نویس باشند یا منتقد، یا هر دو.
اگر دقّت بکنید، تا این جا که من نظر دوستان را دیدم، بیش از نود درصد از برگزیده شدن این اثر به عنوان، اثر اوّل جایزه‌ی هدایت، تعجّب کرده‌اند. آیا این نظرها نمی‌تواند نوعی آسیب‌شناسی، یا شروع آسیب‌شناسی برای این جایزه یا دیگر جوایز باشد؟
من هم مانند بسیاری دیگر از دوستان، وقتی با لقب «برنده‌ی اوّل جایزه‌ی داستان‌نویسی صادق هدایت» با این داستان رو به رو شدم، خیلی تعجّب کردم. تأکید می‌کنم، داستان «یا حسین» داستان «بدی» نیست، افتضاح و چه و چه نیست، امّا هیچ چیز تازه و متفاوتی در آن دیده نمی‌شود که قبلاً گفته نشده باشد. اگر بنا به نقد مسائل اجتماعی باشد، من حرف‌های خانم نسرین قربانی در وصف این داستان را (که بسیار شگفت‌زده‌ام هم کرد) به‌تر از خود داستان می‌دانم. ایشان به‌تر از داستان، بدبختی‌های این قشر مصیبت‌زده‌ی جامعه را بیان کرده‌اند.

آری، من هم دیدگاه شریف نویسنده را در بیان دردها ستایش می‌کنم، امّا اگر قرار باشد همان حرف‌هایی را بخوانم که در روزنامه‌ها و یا نوشته‌های جامعه‌شناختی و اجتماعی، در مورد کودکان کار می‌زنند و می‌نویسند و شبکه‌های مجازی پر است از این حرف‌ها و عکس‌ها که: «حاجی! کجا می‌روی؟ مکّه همین جاست، همین پسر آشغال‌ جمع‌کن، همان دختری که جهاز ندارد» و غیره، خب می‌روم همان‌ها را می‌خوانم. من از داستان، اوّل انتظار داستان‌گویی و داستان‌نویسی و در یک کلام، هنر داستان به معنای دقیقش را دارم، نه صرفاً بیان دردها را.
بگذریم و به نقد داستان برسیم.
1. نام داستان، اصلاً داستانی و هنری نیست و تناسبی هم با متن داستان ندارد. صرف نذری دادن و پارچه‌ی سیاه به دیوارها زدن، نمی‌تواند ربط‌دهنده‌ی این اسم با این داستان باشد.
2. برخلاف آن چه که خود خانم رضاسلطانی در روزهای گذشته فرموده‌اند که: انتخاب این داستان در مسابقه‌ی هدایت، نشان می‌دهد که این جایزه، جهت‌دار و فلان و بهمان نیست، چرا که یک داستان مذهبی را برنده‌ی اوّل انتخاب کرده‌اند، تأکید می‌کنم که: این داستان، اصلاً و ابداً مذهبی و دینی و از این مقولات نیست (و اصلاً هم اشکالی ندارد که نیست و به من و هیچ کس دیگری هم ربطی ندارد.) فقط تأکید می‌کنم نباید نشانی غلط داد.
3. راوی داستان، پسربچّه‌ای لال است و همین مسئله، به شدّت روایت داستان را مخدوش می‌کند و سؤال‌های بسیاری برای خواننده‌ی آگاه پدید می‌آورد. یادم به بیت معروفِ منسوب به مولانا افتاد: «من گنگِ خواب‌دیده و عالم تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش» (این بیت در رساله‌ی «مجدیّه» تألیف حاج میرزا محمّد خان مجدالملک لواسانی، متوفّی به سال ۱۲۹۸ هجری آمده و به احتمال زیاد از خود اوست، نه مولانا) آیا در داستان، نشانی از این هست که: کودک دارد مثلاٌ حدیث نفس یا تک‌گویی می‌کند؟ و این صدای ذهن اوست که ما داریم می‌شنویم؟ مشکل گنگی و کریِ هم‌زمان، مسئله‌ی بسیار مهمّی است که داستان از آن غافل است.
البتّه من نمی‌خواهم به مسائل علمی و این که آیا همه‌ی آدم‌های گنگ‌ها، الزاماً باید کر هم باشند یا نه، وارد شوم. دغدغه‌ی من داستان است. فقط دقّت کنیدکه اگر عنصر شنوایی را از این داستان بگیریم، همه‌ی داستان لنگ و معطّل می‌ماند. نویسنده، تقریباٌ فقط با همین ترفند «شنیدن» است که داستان را پیش برده، در حالی که اصل وجود و امکان آن، مورد تردید جدّی است.
به نظرم می‌شد با تغییر زاویّه‌ی دید، این اشکال را رفع کرد و مهم‌تر، امکانات و فرصت بیش‌تری برای داستان فراهم کرد که به شخصیّت‌پردازی، گسترش پی‌رنگ و نهایتاٌ باورپذیری بیش‌تر و به‌تر داستان کمک کند.
علا