کش صنعتگر محتاط و دقیق که جای دارل را به عنوان راوی-هنرمند در انتهای رمان می‌گیرد دارای بعضی قدرتهای ذهن خوانی دارل است

کش صنعتگر محتاط و دقیق که جای دارل را به عنوان راوی-هنرمند در انتهای رمان می گیرد دارای بعضی قدرتهای ذهن خوانی دارل است.وقتی او و دارل ،جوئل را می بینند که اسبش را از عرض رودخانه عبور می دهد دارل فکر می کند”وقتی او زاده شد زمان بدی بود.،مادر زیر نور چراغ می نشست و او را بر بالشی بر زانویش قرار می داد.بلافاصله کش به این فکر او با سخن پاسخ می دهد:”آن بالش از خودش بزرگتر بود.”اما در حالی که این تبادل، سیالیت اگوی به هم پیوسته را اشکار می کند ،بیشتر از آن بر صمیمیت دو برادر تکیه دارد.همانطور که کش می گوید”علت این است که من و او در فاصله ی کمی از هم به دنیا آمده ایم.”این امربه جای اینکه ناشی از ذهن خوانی یکدیگر باشد به سادگی به این علت است که هر یک می داند دیگری به چه فکر می کند.کش برخلاف دارل وابسته به جسمیت باقی می ماند و دستخوش درد شدید فیزیکی در طول سفر می شود و در طی مسیر رودخانه وسوسه می شود که خود را از دست جسد رها کند اما آگاهی او از قانون مذهبی موظفش می کند مادر را به لحاظ سمبولیک و فیزیکی در جایش قرار دهد..
اگردر پایان سفر اتونومی و قدرت هنری به کش می رسد و رضایت از انجام آخرین خواهش مادر به جوئل و چند موز به واردمن و دیویی دل و همسر جدیدی به انسی به نظر می رسد که در نهایت مادر حذف و مغلوب شده است چون او دیگر نمی تواند خانواده را کنترل کند و دستور دهد.

اما اگر نه بدن مادر در بین آن ها مانده و نه ساحت سمبولیک ،با از دست دادن ادی و دارل ما دو شخصیت را از دست داده ایم که از همه بیشتر قادر به استفاده از زبان با روانی وخوبی بودند.
آن چه می ماند آبستنی دیویی دل است که بر این امر دلالت می کند که علیرغم دفن کردن مادر ،به نظر می رسد مادری بر زبان غلبه می یابد. فاکنر بسیار دور بوده است از این که تنش خلاق بین زبان و واقعیت را به پیروزی ساده ای برای مادری تنزل دهد.مادری بیشترسبب ایزولاسیون و جدایی می شود تا ارتباط و در مورد دیویی دل شکست او در به کار بردن گفتمان سمبولیک به سبب بیزاریش از مادر شدن است.
مادری اوبه علت قصور است نه انتخاب.مجاورت جسد مادربا دیویی دلی که مادر خواهد شد بیشر زیرآب برتری مادری را می زند.از سویی میتوانیم بگوییم که چرخه ادامه می یابد: مادر مرده است،زنده باد مادر.اما مداومت و پایداری سوژگی زنانه را تقویت می کند هم با کلمات ،مانند عشق و مادری و هم با زهدان ها.
در واقع هر دو قلمرو تمثیلی و واقعی بر علیه زن توطئه می کنند تا او را به دام مادر شدن بیاندازند.
فاکنر با نشان دادن آگاهیش از طبیعت بغرنج هر دو نحوه ی مباحثه و گفتمان تمثیلی و واقعی و پرداختن به این موضوع خودش را در راستای نویسندگان زن قرار می دهد.
یکی از راه هایی که هومن برای نویسندگان زن پیشنهاد می کند- در مورد عدم تعادل نویسندگان زن با اسطوره های زبان که استعاره را هم جدا می کند و هم در یک امتداد قرار می دهد،واقعی کردن عرصه ی تمثیلی است. اگر گفتمان تمثیلی کلن مربوط به مردان است ،واقعی کردن آن را بیشتر زنانه می کند.
هومن می نویسد چنین واقعی کردن ،به حصوص اگر به تم های زنانه متصل شود عدم تعادل یک زن نویسنده را به تمرین های زبانی زنانه بدل می کند و در همان حال چنین انتخابی با مخاطره و مرگ پیوسته است.نویسنده ی زن امر تمثیلی را بازتولید می کند و اما بهای این امر را به زن نشان می دهد.
در متن ،وضعیت ادی که می گوید”او صلیب من است و او نجات دهنده من خواهد بود.او مرا از آب و اتش نجات خواهد داد “وقتی جوئل تابوت او را از رودخانه و آتش نجات می دهد واقعی می شود.(از حالت استعاری درمی آیدو به عرصه ی واقعیت منتقل می سازد)
با این حال اوضاع آن طور که کورا توضیح می دهد مخاطره امیز است”علاوه بر تهی بودن قلب ادی،او به مقدسات توهین کرده بوده است” .سخن واقعی ادی بازنویسی دوباره ی کلمه ی خدا است و در نتیجه جامعه ی پدرسالار را به چالش جدی جدیدی می کشاند.
این چالش به هر صورت محدودشده است چون واقعی شدن این تمثیل بستگی به وجود ادی در تابوتش دارد.برای واقعی کردن کلمه ی خدا ،پدر،نجات دهنده شدن جوئل ،ادی همزمان خودش را با تبدیل روح به جسد واقعی می کند.