بدن در حال پوسیدگی واقعی و طبیعی است بطوری که می‌توان گفت «شخصی است که فراتر از زبان رفته به نحوی که ما می‌توانیم آن را یک واقعیت

بدن در حال پوسیدگی واقعی و طبیعی است بطوری که می توان گفت”شخصی است که فراتر از زبان رفته به نحوی که ما می توانیم آن را یک واقعیت پسا زبانی بنامیم” ، اما خود جسدهم یک نشانه می شود:هر یک از افراد خانواده با مادر مرده همذات پنداری می کنند تا معنای خودشان را از زبان او بیان کنند و دریابند. صحنه ی قابل نمایش –دفن مادر در شهرونوگراف- به راه هایی که آن چنان مخفی نیستند می رسد:انسی یک دست دندان و یک زن جدید می خواهد،کش یک فونوگراف،دیویی دل سقط جنین،واردمن ترن پشت شیشه ی مغازه و خوردن موز.حتا جوئل موتیف قویتری دارد:او در دفن مادرش چه سمبولیک چه واقعی موفق شده است.این تبدیل جسد به سمبول به خانواده اجازه می دهد تا به ساماندهی مفصل بندی بیانی برای سفردست یابندو به سختی های فیزیکی از سیل تا بوی بد جسداو طرحی دهند .
دو نفری که نمی توانند برای مادر جانشینی پیدا کنند دیویی دل و دارل هستند که بالاترین بها را می پردازند.
برای دیویی دل این سفر حتا دفن مادر نبود بلکه او از بقای مادری با عدم توانایی درسقط جنین و تداوم حاملگیش اطمینان یافت.
دارل که نه تنها نتوانست برای سفر سازمانی بیانی سازمان دهد ،تمام تلاشش را برای ممانعت جوئل و بقیه حتا قبل از مرگ ادی و بعد از آن ،با عدم تلاش برای نکهداری تابوت در رودخانه و با سوزاندن انبار انجام داد، بهای گزافتری پرداخت.او با توجه به نیازش برای استوار کردن مجدد هویت خانواده بر اساس فرهنگ در مقابله با اصالت دادن به جسد ،قربانی شد.”کار دیگه ای نمی شد کرد .یا باید او را به جکسون می فرستادیم یا گیلسپی ما رو تعقیب قانونی می کرد،چون فهمیده بود انبارش رو دارل آتش زده…”(ص۲۷۲متن فارسی)
واضحا این موقعیت ناشی از ابراز کلامی گناه دارل توسط دیویی دل به گیلسپی است.او موضوع را به گیلسپی گفته بود،علیرغم اینکه خودش واردرمن را از بیان آن نهی کرده بود.با این حرکت در گفتمان سمبولیک او نه تنها برادرش را قربانی کرد ،بلکه بخش از خودش را نیز.کش :”بعدم من همیشه به نظرم میومد که او و دیویی دل یک چیزهایی رو از همدیگه می دونن.اگر می خواستم بگم او کدوم یکی از ما دو تا روبیشتر دوست داره ،می گفتم دارل رو”(ص۲۷۸ متن فارسی)
اما درحذف دارل که از آبستنیش خبر داشت و به نوعی درآن شریک بود،دیویی دل فقط به دنبال رهاکردن خودش از نشانه ی استعاری خشونت خودش بود و نه از جنین و بنابراین نه از مادری.
در پایان علی رغم تمام اضطراب زبانی این رمان تمام کلماتی که “مستقیم در خط نازکی پیش می روند،سریع و بی خطر”،این مادریست که نمی تواند مغلوب شود.بدن مادر—فصل مشترک ساحت زبانی و مباحثه ی ساحت واقعی با ساحت پدری سفر را و متن را کنترل می کند .
در نهایت ،قدرت این نوول ،در آنجاست که این دو نمونه ی خلاق هم یکدیگر را به چالش می کشند و هم به هم قدرت می دهند.اعتماد بر کلمات و زهدان ها فصل مشترک را بوجود می آورد ،احتمالی که فقط زنان می توانند تکمیل کنند.مردها ممکن است مادری را ابداع کرده باشند اما زنانند که به ان جسمیت می بخشند و برکلمات علاوه بر ان بر کلمات ابداع شده غالب می شوند.
بدن زنان ،چه حاضر و چه غایب ،قدرت بالایی در این دو نوول دارد ، ناتوانی مردان را به مسخره می گیرد و کنترل مردان بر فاز نمادین (زبانی) را به چالش می کشد.اگر زنان تا بعد از مرگشان از زبان سمبولیک کنار گذاشته شدند ،آن ها حداقل مطمئنند که پناهگاهی از غوطه وری مادرانه ندارند.در غیاب حضور مادر ارتباط بین حضور و غیاب ،واقعی و تمثیلی ،بدن و زبان به هم می ریزد.از هویت فردی تخطی می کند .مرده ،غضبناک ،یا متجلی ،بدن زنان تجسد بخشنده به تنش هایی است که هنر می سازد ،چون مادر به زور مطالبه می کند بهای ode on a Grecian urnگلدن عتیقه را
(گلدان عتیقه یکی از اشعار جان کیت شاعر رومانتیک انگلیسی قرن ۱۹)