پادشاهی زوطهماسب

پادشاهی زوطهماسب

شبی زال به فکر افتاد که شاهی انتخاب کنند که علاوه بر اینکه از نژاد شاهان باشد دارای عقل ورای نیز باشد اگرچه طوس و گستهم فر و شکوه فراوانی داشتند ولی چون تدبیر درستی نداشتند به درد پادشاهی نمی‌خوردند . پس با موبدان مشورت کرد و آن‌ها را به کمک طلبید و آن‌ها نیز زوطهماسب را لایق دیدند پس قارن با موبد و مرزبان با سپاهی به نزدش رفتند و مژده دادند که تاج فریدون به تو رسید . او بر تخت نشست و چون کهنسال بود عقل و تدبیر فراوانی داشت . در این مدت دو لشکر همچنان رودرروی یکدیگر قرار داشتند . در آن زمان خشکسالی پدیدار شد طوری که سپاهیان ازهم‌گسیخته شده بودند. از سپاه توران فرستاده‌ای سوی زوطهماسب آمد که:بسیاری از نامداران دو طرف از بین رفته‌اند . بیایید کینه‌ها را کنار بگذاریم و دست از جنگ برداریم. شاه پذیرفت و از جیحون تا مرز تور تا چین و ختن را به آن‌ها سپرد پس زو به سمت پارس رفت و زال در زابل ماند و لشکر توران هم بازگشت . وقتی زو هشتادوشش‌ساله شد پس از پنج سال پادشاهی از دنیا رفت .
پادشاهی گرشاسپ

او نه سال پادشاهی کرد . خبر به ترکان رسید که زو مرد و گرشاسپ پادشاه شد. افراسیاب که با خواری بازگشته بود مورد غضب پشنگ قرارگرفته بود . پدر به او گفت : من تو را فرستادم که به جنگ دشمن بروی نه اینکه خون برادرت را بریزی .دیگر تا ابد با تو کاری ندارم .
پس از چند سالی گرشاسپ درگذشت و این خبر به افراسیاب رسید و او به فکر افتاد و سپاهی آماده کند و برای گرفتن تاج‌وتخت به ایران حمله کند .