📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
🔔از کانال همسایه. 📢قلمهای عقیم، پنهان پشت نام بزرگان!
🔔از کانال همسایه
📢قلمهای عقیم، پنهان پشت نام بزرگان!
@matikandastan
📎در واکنش به متن های منتشر شده در فضای مجازی برای سالمرگ گلشیری
محمد محمودی: دیروز، شانزده خرداد، مصادف با سالمرگ هوشنگ گلشیری فقید بود.
از آنجایی که ما و دوستانمان در کانال داستان خلاقانه، عادت به ایستایی، مُردهپرستی، نبشقبر، مُردهخواری، لگد به مُرده زدن و از این قبیل رفتارهای کرکسوار رایج که بعضاً در میان لاشخوران و دلالان و چیزنویسان ادبیات کنونی ما، دیده میشود، نداشته و نداریم و رویکردمان اساساً پیشرفت و حرکت روبهجلو و ساختارشکنانه است، نوشتهای در خصوص سالمرگ گلشیری فقید،در کانال منتشر نکردیم.و پس از این هم در سالمرگهای مشابه منتشر نخواهیم کرد.
بااینحال این مسئله چیزی از اهمیت گلشیری در ادبیات،نزد ما،کم نمیکند.و یقیناً از احترام ما نیز به گلشیری کاسته نخواهد شد.تنها شیوهی احترامگذاری ماست که با سایرین متفاوت است.
از میان متنهایی که دیروز در خصوص سالمرگ گلشیری در فضای مجازی منتشر شد،متنهایی هم وجود داشت که پا را از لاشخوری فراتر نهاده و به زورآزمایی و دست و پنجه نرم کردن با مُرده پرداخته بودند.
یکی از این چیزنویسها،گلشیری را متهم کرده بود به اینکه او،یعنی گلشیری، از عاملان بهوجود آمدن مشکلات امروز ادبیات ما است و ایراد وارد کرده بود که چرا گلشیری خرقهاش را بر دوش مندنیپور انداخته و نه کس دیگری.
نکتهی اولی که در اینجا بهوجود میآید،مسئلهی دیکتاتوری این چیزنویس مذکور است.
گلشیری بهعنوان یک انسان آزاد حق داشته که خرقهی سالها فعالیت در عرصهی داستاننویسی و شاگردپروری و نقد ادبیاتش را به دوش هرکسی که دلش میخواهد بیندازد. به کسی چه دخلی دارد و اصلاً چه کسی حق دارد ایراد وارد کند؟! خرقهی خودش بوده و دوست داشته بندازد رو دوش مندنیپور.
سؤالی که بهوجود میآید این است که: مگر گلشیری تنها نویسندهی این ادبیات بوده است؟! که حالا بخواهد یا بتواند جریان پس از خودش را بهزور رقم بزند؟؟ و اصلاً گلشیری چه قدرتی برای این کار داشته؟!غیر از یک مجله و کلاس و داستانهاش گلشیری چه چیز دیگری داشته؟!
مسئله چیز دیگریست. مسئله اینجاست که چیزنویسان، ناکارآمدی خود را میاندازند گردن گلشیری.
شیوهی کار گلشیری جذاب است و تأثیرگذار. نمیشود جلوی این جذابیت و تأثیرگذاری را گرفت. گلشیری جذابتر است، چه میشود کرد؟! این یعنی گلشیری نگذاشته دیگران رشد کنند؟!
از طرفی دیگر گلشیری قلّه است.
کمااینکه نیما هم قلّه بود و از زیر پوستیناش قلّههای دیگری چون اخوان و فروغ و شاملو و رؤیایی و الهی و براهنی و... درآمدند.
مسئله این است که امروز دیگر قلّه بودن اهمیت ندارد. و اصلاً قلّه معنا پیدا نمیکند.
جالبتر و خندهدارتر از همه آنکه، اگر نگاهی به داستانهای(!؟) همین چیزنویس مذکور بیندازید، میفهمید که خود او، مقلد مسلم گلشیری است. و چیزی برای ارائه ندارد. و حالا آمده و آویزان گلشیری شده تا او هم از این طریق برای خودش طرفی ببندد.
مشکل امروز ادبیات ایران گلشیری و شیوهی کاری گلشیری نیست. بلکه دلالان و چیزنویسانی هستند که با استفاده از نام بزرگانی چون گلشیری و صادقی و هدایت و... جشنوارهها و مسابقات داستاننویسی برپا میکنند، باج میدهند و باج میگیرند و پشت اسامی بزرگان پنهان میشوند و از این طریق برای خود اعتباری کسب کرده تا بازار ادبیات ایران را قبضه کنند.
گلشیری و میراثدارانش که یا دستشان از این دنیا کوتاه است و یا سالهاست که رفتهاند از این مملکت. آن تعداد اندکی هم که ماندهاند یا فعالیت داستانی نمیکنند و یا کم و بیش حضوری کمرنگ دارند.
پس دیگر مرگتان چیست؟! از چه چیز گلشیری/ها میترسید؟!
من به شما میگویم از چه میترسید.
شماها از داستان گلشیری و قدرت شیوهی کار گلشیری است که میترسید، چون میدانید خودتان در نویسندهگی عملاً هیچ کارهاید و چیزی برای ارائه ندارید و نمیتوانید از زیر پوستین گلشیری بیرون بیایید.
وگرنه عرصه باز است و دستان دلالانی چون شما نیز برای ارائهی آثار بسیار گشوده است. این گوی و این میدان، دیگر شما را چه کار به گلشیری/ها؟!
پس این مسئله نشان میدهد که قدرت داستانها و نویسندهگی گلشیری و همینطور عقیم بودن قلمها و نوشتههاتان است که شما را از گلشیری/ها میترساند.
گلشیری آلاحمد نبود که «جاپا» بنویسد،گلشیری تا بود جرأت و قدرتش را داشت که «انفجار بزرگ» بنویسد و دشمنان ادبیات و چیزنویسها و روشنفکران را به «رقص در میانهی میدان» دعوت کند،گلشیری ترسی از نماندن جاپایش بر برف نداشت،زیرا که جاپای گلشیری آنقدر محکم و استوار بود که در برف هم میماند.
شما ترسوها و چیزنویسها تا زمانی که گلشیری بود،جرأتش را نداشتید ابراز وجود کنید.
حال که گلشیری نیست و مُرده و از قدیمیها هم دولتآبادی مانده که او نیز دیگر به فلاکت و خواری افتاده