دیویی دل اگرچه تشخیص بیش از حد فیلسوفانه‌ی مادرش را از محدودیت زبان فاقد است آن را با شک‌های خود به نمایش در می‌آورد و هر وسیله‌ای

دیویی دل اگرچه تشخیص بیش از حد فیلسوفانه ی مادرش را از محدودیت زبان فاقد است آن را با شک های خود به نمایش در می آورد و هر وسیله ای را برای عدم استفاده از آن به کار می گیرد.در صحبتی که عمیقا بحثی بین کدی و کوئنتین را به خاطر می آورد
دارل(در مورد حاملگی کدی) به او می گوید”
علت این که تو ان را نخواهی گفت این ست که وقتی تو ان را حتا به خودت می گویی می فهمی که آن درست است :این طور نیست؟امن می توانم تقریبن روزی راکه تو دانستی این موضوع واقعیت دارد به تو بگویم .تو آنرا حتا به خودت نخواهی گفت .
در حالی که کوئنتین امیدوار بود که کدی آن امر را بگوید،دیویی دل به نظر می رسد که تشخیص می دهد که وقتی آن را بگوید،اگر یک بارآن را به زبان بیاورد، با قطعیت آن روبرو خواهد شد.
بر عکس کوئنتین که می خواهد حاملگی فیزیکی را با کلمات جایگزین کند،دیویی دل درک می کند کلمات آنچنان قدرتی را ندارند که بدن را حذف کنند.زبان فقط آن چه را او قبلن می دانسته بازگویی می کند و قدرت حذف بدن را ندارد.
امید کم سوی او برای معلق نگهداشتن دانشش از وضعیتش ،فاقد نیروی جنون آمیزی است که کوئنتین در نیاز مشابهی می سازدش .
دیویی دل مانند ادی می داند که که سرپیچی کردن ازبیان آن چه بدنش قبلن به او گفته است ساده است. با چنین سکوتی او نمی تواند از دکتر پی بادی برای سقط کمک بگیرد و این سکوت که وقت زیادی می برد در مقایسه با یک بیان که زمان اندکی لازم دارد تنها شانسش برای سقط را از او می گیرد.او با سکوت حتا به خودش درباره ی حاملگی یا مرگ مادر مادری را تکثیر می کند.
واکنش دیویی دل به احتمال از دست دادن مادری و مرگ مادر،هر دو، از طریق سرپیچی از تفکرو عدم بیان احساسات با کلمات نمایانده می شود .او نوحه سرایی می کند یا سکوت می کند و از ورود به عرصه ی سمبولیک مصرانه سرکشی می کند ،از راهی خلاف راه مادرش .به موقع خودش را روی مادرمی اندازد و خودش ر ناتوان از گفتن همان کلمات می بیند که ممکن است در سقط به او کمک کند و در نتیجه اطمینان می یابد که به جای جایگزینی مادرش او را تکثیر خواهد کرد.
او در حالی که در وضع جسمانی خود در دام افتاده احساس می کند:”این برای من مثل هر چیز دیگر درجهان است درون یک شکم پر از روده.”
زندگی زنان آن طور که او در واقعیت حس می کند با بدن های شان شکل گرفته است.به همان دلیل که زنان در سنت با جنسیت و در نتیجه با طبیعت و ماده شکل گرفته اند ،در اسطوره ی مسلط زبان مرجعی ندارند و معرف واقعیتند.از دید اسطوره ی زبان واقعیت زنانه ساختارهای استعاری ادبیات را از سویی میسر می سازد و از سوی دیگر به چالش می کشد.
زایش ادی ،اعمال او ،پسرانش را درگیر نیازی به یافتن کلمات می کند تا بتوانند از او رها و خودمختار شوند و مرگ او ،رفتار دیگرش،ان ها را با آنچه تلاش دارند از آن بگریزند دوباره مواجه می کند ،امری کاملن واقعی :زمین.اما در دیویی دل واقعیت را می بنیم که همزمان عرصه ی استعاری را متولد و تهدید می کند .با دوباره تجسد بخشیدن به مادری او مادری را بازتولید می کند و همچنین ترس زندانی شدن ابدی در بدن مادررا را ثبات و استحکام می بخشد و بدین ترتیب او مانند سرهای هیدرا رودررو با مرگ تا بی نهایت خودش را تکثیر خواهد کرد .
برخلاف هویت یافتن عمیق دیویی دل با جهان واقعی او، البته می تواند به همان خوبی حرف هم بزند.
.ولی زبانش حتا وقتی به طور استعاره ای سخن می گوید زبان بدن است ، زبان واقعیت” او یک شکم بزرگ پر از روده است و من یک شکم کوچک پر از روده.من روده هایم هستم و من روده های لیف هستم.”
او حاملگیش را با این عبارات هم به طور واقعی و هم استعاری بیان می کند.گفتن اینکه او اکنون هم روده های خودش و هم روده های لیف است کاملن صحیح است.کلمات او راحتی قابل توجهی با زبان دارند و محرومیت او از تمثیل را به چالش می کشند.همچنین دیویی دل نمی تواند حرفش را به سادگی بیان کند.او هرگز وضعیتش را به طور مستقیم نمایش نمی دهد مثلن باروری خودش را به جهان طبیعی منتقل می کند.”من احساس می کنم ۱۹۳
مثل یک دانه ی خیس وحشی در زمین کور داغ هستم.”
بنابراین در حالی که او کاملن با فیزیک و وطبیعت مشخص شده است ،ارتباط برای او از طریق بیان ساده و واقعی (بدون تمثیل و استعاره)مشکل است .او قادر نیست از واقعیت معمول سخن بگوید و خود را درعالم واقع به طور فیزیکی بازنمایی کند .دیویی دل این مخلوق یک نویسنده ی مرد هم جانشین می کند و هم به چالش می کشد انواع گفتمان مربوط به زنان را.او از زبانی استفاده می کند که هم استعاری و هم لمسی است. او وقتی می کوشد تا صورت واندرمن را ببیند می گوید”آن را با چشم هایم لمس کردم.”
تبدیل دیدن به لمس کردن یادآور ارتباط بین مادر و کودک است و او را حتا در زبانش به مادری پیوند می دهد.