اولین بار که فهمیدم حالا حالاها باید مهمان ویلچرم باشم وقتی بود که پدرم برایم کارت معلولیت گرفت، لبه‌ی کارت را گرفته بود و همینجور

اولين بار كه فهميدم حالا حالاها بايد مهمان ويلچرم باشم وقتي بود كه پدرم برايم كارت معلوليت گرفت،لبه ي كارت را گرفته بود و همينجور كه توي هوا تكان مي داد و مي خنديد گفت" بالاخره برات گرفتم،بعد دو ماه رفتن و اومدن"
كارت را با ضربه گذاشت روي ميزي كه پشتش نشسته بودم" بايد قدرمو بدوني". راست مي گفت، كار هر كسي نبود كه يك بچه درست كند و بعد از معلول شدنش با هزار مكافات برايش كارت بگيرد. اين كارت نشان مي داد يك معلول واقعي ام چون زيرش نوشته بود؛
نوع معلوليت _ دائم و كامل
پدرم همينجور ميخنديد و آدامسش را مي جويد.همينكه از اتاق رفت بيرون شروع كردم به فرياد كشيدن. پدرم مات و مبهوت نگاه مي كرد، نميدانست دقيقن بخاطر چه فرياد ميزنم. بعد مادرم آمد توي اتاق و چون از فرياد كشيدن خسته شده بودم ،شروع كردم به كشيدن چيزهاي ديگر و اولين چيزي كه دم دستم رسيد،گيس هاي مادرم بود. مادرم خيلي به موهايش مي رسيد ، هيچ وقت با شامپو نمي شستشان چون مواد شيميايي براي بقاي موهايش ضرر داشت. آرام آرام شانه شان مي كرد و فكر مي كرد عضو فنا ناپذير بدنش است.
حالا من داشتم اين گيس هاي افسانه اي را بخاطر يك معلوليت كامل و دائمِ ناقابل از ريشه مي كندم. مادرم بالاخره خودش را از زير دستم خلاص كرد و شروع كردم به كشيدن موهاي خودم.
كارت را روي هوا تكان دادم و گفتم: كامل و دائم؟كامل و دائم؟.
پدرم گفت:" نه،اون الكيه،فقط واسه اينه كه امكانات بيشتري از دولت بگيريم"
مادرم گيس هايش را توي دستش گرفته بود،أشك مي ريخت و مي گفت :" موهامو كند،موهامو كند"
اما من رام شدني نبودم تا اينكه پدرم گوشي اش را آورد و گفت: " بيا با خودش صحبت كن،خودش بهت مي گه كه اينو الكي نوشته"
من در حال فرياد زدن بودم و صدا از پشت خط مي گفت:" الو،الو"
پدرم گوشي را گذاشت روي بلندگو و به مرد گفت:" آقا بيا خودت بهش بگو همينجوري نوشتي كامل و دائم"
مرد گفت:" پسر جون همش خالي بنديه،همش واسه اينه كه امكانات بيشتري بهت بدن.خونه،وسايل بهداشتي"
من يكخورده آرام شدم.
" همه ما مي دونيم تا چند وقت ديگه راه مي افتي"
حالا كاملن آرام شده بودم
" آفرين،آروم باش،آروم باش"
پدرم از مرد تشكر كرد و بعد از آن آتشفشاني كه به پا شده بود، خانه در سكوتي عميق فرو رفت. البته من ميدانستم آن صدا ي پشت تلفن ،آقاي باصره،سوپري محلمان بود. هماني كه پدرم ازش نسيه جنس مي گرفت و گاهي مي رفت پيشش درد دل مي كرد. اين را هم ميدانستم يك معلوليت كامل و دائم يعني يك معلوليت كامل و دائم با طعم ويلچر وچاشني لوازم بهداشتي.
(ويلچرنوشت كامل و دائم.وهاب نظري)