- می‌دانید دکتر! شخص دیگری که مدتها شاهد کار او بود، جلو رفت و گفت:

- می دانید دکتر! شخصی با تلاش و تقلای زیاد که می بایست برای کاری مهمتری بکار می برد، ته پهن میخی را روی دیوار قرار داده بود و با چکش به نوک میخ می کوبید. شخص دیگری که مدتها شاهد کار او بود، جلو رفت و گفت:
- ای مرد نادان! این میخ مال دیوار مقابل است.
دکتر قهقهه ای شادمانه سر می دهد.
هوفمان در ادامه می گوید:
- این گفتگو، همان طور که می توانید تصور کنید، در تیمارستان اتفاق افتاده است.
دکتر در حالی که می خندید گفت:
- من هم همین فکر را کردم.
هوفمان افسرده و نالان گفت:
- می خندید! اما بدانید که حق با دومی بود...

هوفمانیانا
آندری تارکوفسکی
ترجمه: محمود ابریشمچیان
انتشارات لک لک ۱۳۶۹

@ketabkhaneyekoochak