که من از طریق شخصی محافظت می‌شوم؛ نویسنده‌ای که رابطه‌اش با نازی‌ها خوب بود و به نازی‌ها مشورت می‌داد که چه کسانی را دستگیر کنند

كه من از طريق شخصي محافظت مي‌شوم؛ نويسنده‌اي كه رابطه‌اش با نازي‌ها خوب بود و به نازي‌ها مشورت مي‌داد كه چه كساني را دستگير كنند. بعدها مطلع و قانع شدم كه آن شخص به نازي‌ها گفته بود كه من يك ايتاليايي هستم و آنها نمي‌توانستند با من كاري داشته باشند و بنابراين آنها در هفته‌هاي اول با من كاري نداشتند. كمي بعد مجبور شدم كه پنهان شوم. اما علت آنكه چرا من با اينكه مي‌دانستم در خطر بودم، اينقدر طولاني در وين ماندم، اين است كه من در آن زمان خيلي به مساله توده و قدرت علاقه‌مند بودم و حالا موقعيتي پيش آمده بود كه در اين ماه‌ها يك توده با مقاصد كاملا خصمانه را در واقعيت تجربه كنم. من هميشه در خيابان بودم و اين مهاجمان را نگاه مي‌كردم، البته با تنفر و انزجار. قبلا در بين توده‌ها بودم، منظورم از اين توده‌ها، احزاب سوسياليستي است كه در آنها به عنوان يك جوان، شركت فعالي داشتم.
@matikandastan
◀اولين تجربه من از توده، خيلي قبل‌تر و در آغاز جنگ جهاني اول، اتفاق افتاد. اين خيلي جالب است، ما تازه از انگلستان به اتريش آمده بوديم و انگليسي هم حرف مي‌زديم و در «بادن بي‌وين» (شهري در اتريش) بوديم و آنجا گروه موسيقي كوركاپله (Kurkapelle) می‌نواختند و اسم رهبر آنها كنراث بود. در فواصل بين جنگ، خبرهاي اعلان‌هاي جنگ را مي‌خواندند و بعد كنراث براي هميشه رهبري موسيقي را كنار گذاشت، جلوي او كاغذي مي‌گذاشتند و بعد او بلند مي‌خواند: «آلمان به انگلستان اعلان جنگ داد» يا چنين مطالبي و هميشه هنگامي كه او چنين چيزهايي را مي‌خواند، سرود ملي نواخته مي‌شد. مطمئنا مي‌دانيد كه آن سرود ملي آلماني‌ها «درود بر تو در تاج پيروزي» دقيقا همان ملودي سرود انگليسي را دارد. من در آن روزگار نُه سالم بود و دو برادرم از من كوچك‌تر بودند و ما آن موقع نسبت به انگلستان احساس داشتيم؛ چراكه تازه از انگليس به اتريش آمده بوديم و بعد وقتي‌كه «درود بر تو در تاج پيروزي» نواخته و خوانده مي‌شد و با آنكه بچه بوديم، ما خيلي بلند به انگليسي مي‌خوانديم «خدا شاه را حفظ كند.» آن‌وقت بود كه افراد بزرگ‌تر به ما حمله مي‌كردند و واقعا ما سه پسربچه را كتك مي‌زدند. اين اولين تجربه من از توده منفور بود... اما برعكسِ آن را هم در سوئيس تجربه كردم. آنجا جنگ نبود، يك كشور به معناي واقعي صلح‌آميز كه به‌طور مثال وقتي افسران آلماني و فرانسوي زخمي مي‌شدند براي استراحت و گذراندن دوره نقاهت به آنجا فرستاده مي‌شدند، در خيابان‌هاي زوريخ كنار هم قدم مي‌زدند و به همديگر كاري نداشتند؛ درحالي‌كه در آن روزگار، من در وين در مدرسه بايد سرودهاي «خدا انگلستان را مكافات كند» يا «صرب‌ها بايد بميرند» يا چنين سرودهايي را بلند مي‌خواندم كه همواره از آنها نفرت داشتم. (منبع: روزنامه آرمان)
@matikandastan