مریم ناصری:سرکار خانم رضوی زاده,سلام. داستانتون را خوندم

مریم ناصری:سرکار خانم رضوی زاده,سلام. داستانتون را خوندم. حکایت غم انگیز شش سال جنگ و ویرانی و پیامدهای آن. بدیع,چند سال مجروح در گوشه ای در بیمارستان صحرایی مانده. کسی خبری از او نداشته. در زمانی که به خرمشهر حمله شده,تاجیه را خودش کشته تا اسیر دست دشمنان نگردد. حکایتی ملموس و قابل باور دارد. درد و رنجی که مردم جنوب متحمل شدند در قاموس نمی گنجد.شخصیت ها آشنایند و باور مند. پیرنگ قابا حدسی داشت,البته برای بنده.زمان و مکان را مشخص کرده بودی. به نظرم آمد انتهای داستان باید ادامه داشته باشد. حتمن با باز نویسی بهتر میشود. موفق باشید.