متمایز می‌کند

متمایز می‌کند.
بطور خلاصه فرهنگ مکتوب چارچوب ذهنی و ساختار مشخصی را دنبال می‌کند: مقدمه، مدعا، ‌استدلال، نتیجه‌گیری و خاتمه. در مقابل اما در فرهنگ شفاهی ساختار مشخص یا هدف ویژه‌ای دنبال نمی‌شود؛ گوینده می‌تواند با موضوعی آغاز کند، حرف داخل حرف بیاورد و با طرح موضوعی دیگر حرفش را پایان بدهد. کلام و فرهنگ شفاهی، در مقایسه با متن و فرهنگ نوشتاری، بیشتر جنبه روایی و داستانی و نقل حکایات را دارد و نه ارائه استدلال. در چارچوب فرهنگ شفاهی گوینده می‌تواند بسته به طرز فکر و اعتقادات مخاطبش ادعاهایی بکند و بگذرد؛ و قرار هم نیست که کسی بعدتر بر او خرده بگیرد، چرا که حرف جایی ضبط نشده تا بعدا مورد استناد قرار بگیرد. با این توجه می‌توانیم دریابیم که چرا حتی در نمونه‌های مکتوب فرهنگ شفاهی، مثلا حکایات گلستان سعدی، وجود موارد متناقض و ناهمسان توجه چندانی برنمی‌انگیخته است.
___________________________________________________
در کتاب‌های ترجمه شده نویسنده در تلاش است به واضح‌ترین طریق و مثال‌ و در کمترین کلمات موضوعی را که در ذهن دارد بدون هرگونه پیچیدگی به خواننده منتقل کند. در مقابل اما نویسنده ایرانی پیچیده‌نویسی و فرار از صراحت را خود نوعی هنر می‌داند؛ جا به جا از بیرون کشیدن شواهد از کلام زرتشت و اوستا گرفته تا اشعار فارسی و سخنان حکمای جدید و قدیم برای نشان‌دادن قوت و قدمت نظرش -به مثابه لشکرکشی و یارگیری- فروگذار نیست.
____________________________________________________
مقایسه شیوه ارائه مطلب در کتاب‌هایی که از زبان‌های غربی ترجمه شده‌اند با کتاب‌های نویسندگان ایرانی تفاوت‌های دو فرهنگ نوشتاری و شفاهی را می‌تواند بخوبی عیان کند. در کتاب‌های ترجمه شده نویسنده در تلاش است به واضح‌ترین طریق و مثال‌ و در کمترین کلمات موضوعی را که در ذهن دارد بدون هرگونه پیچیدگی به خواننده منتقل کند. در مقابل اما نویسنده ایرانی پیچیده‌نویسی و فرار از صراحت را خود نوعی هنر می‌داند؛ جا به جا از بیرون کشیدن شواهد از کلام زرتشت و اوستا گرفته تا اشعار فارسی و سخنان حکمای جدید و قدیم برای نشان‌دادن قوت و قدمت نظرش -به مثابه لشکرکشی و یارگیری- فروگذار نیست؛ بسیار از "شبه سوالات" و جملات بی معنی و عبارات کنایی و پرسش‌های استفهامی استفاده می شوند که کاربرد خاصی ندارند؛ از انسجام در فصل بندی کتاب کمتر خبری هست. اغلب خواننده نه با استدلال نویسنده بلکه با برداشتهای حسی او همدلی می‌کند. چنین است که بسیار موارد با کتابی حجیم مواجهیم که در یک مقاله چند صفحه‌ای هم اساس مطلب را می توان بیان کرد.
در تاریخ فرهنگی کشور ما بسیاری کتاب‌ها در اصل متن سخنرانی‌هایی شفاهی بوده‌اند که بر روی کاغذ آمده و شکل کتاب یافته‌اند و شاید همین امر در عدم تفکیک فرهنگ نوشتاری از فرهنگ شفاهی دخیل بوده است. از نمونه‌های قدیم می‌توان مثلاً به «معارف بهاء ولد» یا «مجالس سبعه» اشاره کرد که متن منابر و مجالس وعظ پدر مولانا و شخص او هستند، و از نمونه‌های جدید‌تر کتاب‌های علی شریعتی و عبدالکریم سروش که اغلب متن سخنرانی‌های آن ها که مکتوب شده‌اند.


در تاریخ فرهنگی کشور ما بسیاری کتاب‌ها در اصل متن سخنرانی‌هایی شفاهی بوده‌اند که بر روی کاغذ آمده و شکل کتاب یافته‌اند و شاید همین امر در عدم تفکیک فرهنگ نوشتاری از فرهنگ شفاهی دخیل بوده است. / کتابهای عبدالحسین دستغیب مجموعه گفته های اوست
در فرهنگ شفاهی وقت خالی فراوانی برای "کُشتن" وجود دارد و لذا گوینده می‌تواند حرف‌ داخل حرف بیاورد و مطلب را طول و تفصیل بدهد و شنونده هم در بند اتلاف وقت نباشد. امتداد همین طرز فکر در عرصه مکتوب اما می‌تواند منجر به تولید کتاب‌هایی بشود مانند کتابهای ذبیح ا… منصوری که پر اند از حاشیه و اطناب و شرح داخل شرح، و یا کتاب‌های ابراهیم باستانی پاریزی، که هریک البته کشکولی‌اند از نکات خواندنی. چنین چیزی به‌خودی‌خود و با توجه به انتظاری که خواننده می‌باید از چنان کتاب‌هایی داشته باشد، یعنی گذر ایام فراغت، نامطلوب نیست؛ اما همه‌گیر شدن چنین رویکردی به نویسندگی میان کسانی که قلم می‌زنند نیز آسیبی است که از تعقیب رویکرد فرهنگ شفاهی به عرصه مکتوب می‌رسد. چیزی که امروزه در نوشته‌های بسیاری از روزنامه‌نگاران قدیمی شاهدیم و آن این که افکار شفاهی خود را، بدون ویرایشی شایسته مخاطب یک متن مکتوب، می نویسند و به طولانی نویسی شهره‌اند.
هدف از این نوشته توجه دادن به برخی تفاوت‌‌های فرهنگ مکتوب با فرهنگ شفاهی بود. دقت به این تفاوت‌ها یکی از وظایف کسانی است که با نوشتن سروکار دارند و برای اقناع مخاطب از نوشتن بهره می‌گیرند. در جامعه ما که از دیرباز اسیر فرهنگ شفاهی بوده است و آن را درونی کرده است، بسیاری متوجه چنین تفاوت‌هایی بین دو ساحت مزبور نیستند. بی‌توجهی به همین نکته می‌تواند از افرادی که می‌توانند نویسندگانی دقیق و ارزشمند باشند قلمزن