آن می‌گوید: «کسی به خوابش می‌دید تو این کشور یه روزی همچین دیسکوتکایی را بندازن؟!»

آن مي‌گويد: «كسي به خوابش مي‌ديد تو اين كشور يه روزي همچین ديسكوتِكایی را بندازن؟!»
این مي‌گويد: «زنم و دخترم مي‌رقصيدن، پیشِ چشام، تو اون لباساي گُرگرفته.»

✒از کتاب داستان‌های خیلی کوتاه«آناناس»