داستان دلکش ادیپ در جاده، حدیث مردی است که خود را از بن دندان، گناهکار، نفرین‌شده، ملعون، مطرود و منفور مردمان می‌داند ولی به‌رغم

داستان دلكش اُديپ در جاده، حديث مردي است كه خود را از بُن دندان، گناهكار، نفرين‌شده، ملعون، مطرود و منفور مردمان مي‌داند ولي به‌رغم زخم هولناكي كه در درون دارد، و گويي هيچ‌گاه التيام نمي‌يابد، سرانجام پس از گفتگويي درازنفس با خويشتنِ خويش، رستگار مي‌شود و از عذاب‌وجدان مي‌رهد، چون اندك‌اندك، شكيبا و بردبار، به صفاي باطن مي‌رسد و ‌آن‌گاه انوار معرفت بر نفس روشن‌رواني كه اوست، اشراق مي‌كند، اما اين رهايي آسان به چنگ نمي‌آيد بلكه، اُديپ در پايان سير و ‌سلوكي بس دشوار و طاقت‌شكن، عاقبت قرار دل و آرام جان مي‌يابد و به حال يا مقام طمأنينه و سكينه، واصل مي‌شود.
راهنما يا الگوي بوشو در نگارش رمانش، همان دو تراژدي سوفوكل است:‌ اُديپ شهريار و اُديپ در كُلُن، اما كار بوشو، تفسير تراژدي سوفوكل و يا پركردن چاله‌هايش نيست، بلكه آفرينندگي است، بدين معني كه رمان بوشو، شرح حوادث و مصائب راه‌پيمايي و رهجويي اُديپ و آنتيگون از تراژدي اول تا تراژدي دوم است. اُديپ سالي پس از وقوع فاجعه، اراده مي‌كند كه از تِب بيرون رود، پس با عزمي راسخ، بي‌شكيب و پنداري به ندايي غيبي، به راه مي‌افتد و آنتيگون نيز در اين سير و سفر كه مقصدش نامعلوم است، همراه اوست. بوشو، همة حوادثي كه در اين رهسپري طولاني بر آنان مي‌گذرد تا سرانجام به كُلُن مي‌رسند، بر نيروي خيال قدرتمندش شرح مي‌دهد. و گفتني است كه در دو فصل دو آخر رمان، همة آدم‌ها و مناظر و حوادثي را كه در تراژدي دوم سوفوكل آمده‌اند و وصف شده‌اند، بازمي‌يابيم ولي علاوه بر آن، در سراسر رمان نيز، غالب حوادث و وقايعِ اسطوره: كودكيِ اُديپ، ديدار با ابوالهول، زناشويي با ژوكست، پرورش فرزندان: دو دختر (آنتيگون و ايسمن) و دو پسر (اتئوكل و پولينيس)، ذكر و نقل مي‌شوند، اما با نگاه نويي كه اُديپ بدان حوادث، به گذشته‌اش، به خود در زمان حال و به‌ آينده مي‌افكند؛ اين بدين معني است كه اُديپ اينك وجود و نفس خويش را پذيرفته است، چون اين سرگرداني و طي طريق اُديپ از نظر نويسنده، معناي رمزي دارد، يعني راهي است كه اُديپ همراه آنتيگون و ياراني چند و ضمن ديدار و گفتگو با بسياري مردم از هر قماش و تذكار خاطرات گذشته، از احساس قصور چاره‌ناپذير، به صفا و آرامش باطن مي‌رسد و دوباره زاده مي‌شود و تجديد حيات مي‌كند. از اين رو زماني كه بوشو، در صرف افعال براي روايت و شرح سير و سلوك اُديپ به كار مي‌برد، نامعين است و خطي و آفاقي نيست، بلكه اساطيري و سرمدي يا انفسي است و زمان بي‌زمان است. مكان يا فضا نيز همين‌گونه است، يعني در نسبت با مناظر واقعي و چارچوب معمولي زندگي، وصف نمي‌شود، بلكه پيرامونِ اُديپ را، آب وشير نوشيدني و دريا و طوفان و ابر و باران و آفتاب و رنگ‌ها و عطريات و رقص و آواز و تحرير و نگارش و پيكره‌تراشي مي‌سازند و مي‌پردازند و مكان يا فضا از طريق رجوع به عناصر طبيعت معني و هويت مي‌يابد، زيرا رمزها، بيش از واقعيات، در رمان اهميت دارند. آدم‌ها هم بدين جهات، به ضمير شخصي حرف نمي‌زنند زيرا در جستجوي هويت خويش‌اند و از اين رو نويسنده، كمتر به وصف خصوصيات رواني و اخلاقي آن‌ها مي‌پردازد. مهم كاري است كه براي شناخت و كشف حقيقت حال خويش مي‌كنند.
بدين گونه آن اُديپي كه در پايان رمان، چون به كُلُن مي‌رسد، پا بر نقش راهي مي‌گذارد كه همراه و مصاحب وفادار و غم‌خوارش در اين سير و سفر پس از جدايي، بر ديواري نگاشته است، تا در وراي ظواهر به بي‌نهايت واصل شود، انسان آزادي است كه به ارادة خود عمل مي‌كند و گام برمي‌دارد و نه قهرماني كه خدايان اينك بر او بخشوده و از گناهانش در گذشته‌اند.
اما نويسنده كه روانكاو و روان‌درمانگر است، مدارج اين نيل به آزادي و رهيدگي نه از بار گناه، بلكه از عذاب و دغدغة وجدان را مرحله در مرحله شرح مي‌دهد. به اعتقاد روبر ژواني (Robert Jouanny) كه اين تفسير از اوست، مراحل اين آزادي و رهيدگي كه نوعي روان‌درماني به ياري و دستگيريِ ديوتيم، زن رازدان و دردآشنا است، عبارتند از آواز و رقص و پايكوبي و شوريدگي و سراندازي و غيبت از خويشتن و بي‌خودي كه وجد و سكري الهي يا نوعي خدازدگي است. در نهايت، اُديپ كه از چشم سر نابينا ولي از چشم سِر بينا است، با تراشيدن نقش موج سهمگينِ دريا بر سينة صخره‌اي راست‌بالا، به بصيرت و صفاي باطن مي‌رسد. آن موج هائل، رمز مصائبي است كه بر اُديپ رفته است و بازخواهد رفت و وي از آن همه آزمون پيروز بيرون آمده است و بي‌گمان باز سربلند خواهد گذشت. درواقع با مهاركردن آن خيزآبة سهمگين كه نزديك بود به معناي رمزي، وي و آنتيگون و همراهش را به خود ببرد، بر تقدير كور چيره مي‌شود. از اين رو شناخت اين مراحل رمزي، براي درك حقيقت حال اُديپ اهميت بسزا دارند. و بدين لحاظ، لختي درنگ و تأمل در آن منازل كه نقش‌پرداز سير تكامل يا تبدّل مزاج اُديپ هستند و مضمون اصلي رمان نيز همين است، بي‌فايده نيست