گالاکتیا: من دارم نبرد رو به تصویر می‌کشم، پرودو. پرده‌ی نقاشی هزار متر مربع بزرگیشه

گالاکتیا: من دارم نبرد رو به تصویر می کشم،پرودو. آره،همون نبردی که تو رو از یک آدم تبدیل به یک میمون کرد. پرده ی نقاشی هزار متر مربع بزرگیشه. کلی فضای خالی هست که باید پر بشه. با هیاهو و همهمه. با فریاد. با فریاد تو، با فریاد مردهایی که قلع و قمع می شن. با فریاد مردهایی که تکه تکه می شند. باید بدای کشیدن خون شون یه رنگ قرمز جدید پیدا کنم.رنگ قرمزی که بوی خون بده.نرو پرودو؛ اون طوری با اون وضعیت دل و روده ت ...

پرودو: تو دیگه چه جور زنی هستی؟

گالا کتیا: قابله ات می شم تا درد و رنجت رو به ثمر برسونی.کمکت می کنم تا از زجری که مثل یه بار، روی وجودت سنگینی می کنه خلاص بشی. کمکت می کنم تا حقیقت رو به دنیا بیاری روی اون پرده.تو رو دو برابر اندازه ی معمولی می کشم.کشته شدن نیمه کاره ات رو به تصویر می کشم.اینکه شدی مثل یه مرده ی مثله ی متحرک.نمی خواد ژست مردونه بگیری.اون جایی که مردها می خوان مردونگی شون رو به رخ بکشن، باید قید حقیقت رو زد.

صحنه هایی از اجرای یک اثر
هاوارد بارکر
ترجمه:علی رضا فخر کننده

@saleabri