دنبال امیرکبیر. ✒محمد حسینی. 📎انتشارات ققنوس

@matikandastan
📕به دنبال امیرکبیر
✒محمد حسینی
📎انتشارات ققنوس

با مرگ اميركبير دشمنانش به مراد خود رسيدند و مردم ماتم گرفتند. حكومت كه نمي خواست مردم از حقيقت آگاه شوند اعلام كرد كه امير بر اثر بيماري در گذشته است، اما واقعيت چندان پنهان نماند و سراسر كشور از جنايت شاهانه آگاه گشت.
جنازۀ اميركبير را روز بعد از مرگ به گورستان «پشت مشهد» كاشان بردند و دفن كردند. چند ماه بعد عزت الدوله نعش شوهرش را به كربلا فرستاد و ميرزا تقي خان براي هميشه آرام گرفت؛ آرامشي كه ضايعه اي جبران ناپذير بود. نامۀ ناصرالدين شاه به ميرزا آقاخان نوري صداعظم در ماجراي جنگ هرات به خوبي افسوس حاصل از اين ضايعه را آشكار مي كند.
جناب اشرف صداعظم
حسام السلطنه در نزديكي هرات منتظر كمك ما مي باشد، شهر تاريخي هرات محاصره شده و ايرانياني كه در شهر سكني دارند از داخل كمك مي كنند، و ما به شما امر مي فرماييم سرباز و پول بفرستيد، شما مي نويسيد اردو مخارج و سرباز و مهمات لازم دارد جنگيدن با دولت بزرگي مثل انگلستان صلاح نيست.
مگر ما نمي دانيم اردو پول و مهمات مي خواهد. پس دولت سرباز و ماليات از مردم براي چه روزي مي گيرد؟ اين مهمات كه از قديم بود، و در زمان امير تدارك شده دركجا مصرف شده است؟ روزي كه پدر تاجدار ما مرجوم، و ما ديناري در تبريز نداشتيم و مركزيت در مملكت نبود، شخص امير كه خدايش رحمت كند، ما را برداشت و به تهران كه رسيديم نصف كارها در راه تمام كرده، و مركزيت را به پايتخت داد، و مرتبآ مخارج دولت را هر ماه مي داد، و مبلغي هم در خزانه براي روز مبادا پس اندز داشت.
آن اصلاحات چه شد؟ پول ما كجا رفت؟ ما با انگليبس ها جنگ نداريم؛ اما راضي نمي شويم هر روز خرده فرمايش گوش گيريم، و قسمتي از مملكت را جدا سازيم. چرا در زمان صدارت امير اين توقعات را نداشتند، و اين توپ و تشرها را نمي زدند؟ وقتي سفير آن ها شرفياب مي شد، به زانو در مقابل ما خم مي شد.
@matikandastan