با ترک خوردن صفحه فیلم و سوختن آن متوجه می‌شویم

با ترک خوردن صفحه فیلم و سوختن آن متوجه می‌شویم. راه دومی نیز ارائه می‌شود، که در آن یک پرده از حجاب واقعیت برداشته می‌شود. نامه درگشاده ای که بازیگر برای همسرش نوشته گوشه‌ای از واقعیت را آشکار می‌کند. از اینجا قسمت دوم فیلم شروع می‌شود که بر خلاف قسمت اول که داستان مشخصی دارد، بیشتر شبیه به نوعی هذیان و پریشان‌گویی است. شاید برگمان از این شیوه برای دورشدن از کارکرد ایدئولوژیک سینما استفاده می‌کند تا به واقعیت نزدیک شود اما با شکست خوردن این حرکت به پایان فیلم نزدیک می شویم.


در آخر کلمه ای از زبان بازیگر می شنویم که حرف پایانی فیلم است. بازیگر در این صحنه می گوید:«هیچ». شاید جمله ای از اسلاوی ژیژک به تحلیل این اتفاق کمک کند: «هر جزء ایجابی واقعیت به شکل پیشین مشکوک است، زیرا همان طور که از لاکان می‌دانیم شئ واقعی در نهایت نام دیگری برای تهی است». واقعیت به دست آمده از کشف حجاب واقعیت پیشین خود مورد شک است، زیرا خود نیز می‌تواند آگاهی کاذب باشد و با پرده برداری متوالی به واقعیتی می‌رسیم که وجود ندارد. تهی همان هیچ است که از زبان بازیگر می‌شنویم. رسیدن به امر واقعی توهمی بیش نیست و بنابراین باید به همین وسواس خشنود بود.


برگمان در همان ابتدای فیلم بعد از پشت سر گذاشتن مقدمه، دست از کلی گویی‌ها بر می‌دارد و الیزابت ووگلر (لیو اولمن) را در نقش بازیگری که دچار رفتار های ناهنجار شخصیتی شده به عنوان فردی که دچار نقاب است معرفی می‌کند. شغل الیزابت خود بستری برای پرورش و ارائه نقاب هاست و او پس از بازی کردن در نمایش الکترا تصمیم می‌‌گیرد دیگر بازیچه‌ی نقاب هایش نباشد اما افسوس که بی نقابی او خود پرسونایی بزرگ است که حقیقت را می‌پوشاند. الیزابت از لحاظ روانشناسی دچار روان‌پریشی پریودیک و یا با دوره زمانی ثابت است که در آن از قدرت اراده خبری نیست و نباید به دلیل ارتباط های روحی او با پرستار آلما (بیبی اندرسون) و استحاله ی شخصیتش در او بیماریش را چند شخصیتی بودن (Multipersonality) دانست. در مورد الیزابت یک تصمیم آگاهانه منجر به گرفتن نقاب می‌شود. سکوت او از روی اراده است و اراده‌ای که بیمار هم نیست و تنها یک جرقه شعله آگاهی او را زبانه می‌دهد و تشدید می‌کند. این‌که شخصی از روی آگاهی ساکت شود بسیار متفاوت است با این‌که کسی بر اثر ناهنجاری سکوت کند.


مسأله الیزابت را با توجه به نقد فلسفی - روانی بر اساس مدل روانشناسی لاکانی و با توجه به دیالکتیک هگل می‌توان مسأله دیدن خود در دیگری دانست. تز و آنتی‌تز هگل با عنوان پدیده و متضاد آن در مقام نظریه در اینجا تبدیل به «خود» و «دیگری» شده است، خودی که در روند آرام و دگردیسی منفعل تبدیل به دیگری می‌شود و حال آن‌که دیگری در خود مستتر است. توجه کنید که در انتهای فیلم تشخیص این که آلما به الیزابت تبدیل شده یا برعکس مشکل به نظر می‌رسد. باید چنین باشد، چون تشخیص پدیده و ضد‌پدیده در یک قالب انسانی عملاً دشوار و شاید غیر ممکن است. یک حراف می‌تواند مسکوت و یک لال می تواند ناطق باشد.


برگمان، آلما و الیزابت را دو روی سکه بشریت می‌داند. یکی به درون پناه می‌برد (تز) و دیگری زندگی را برمی‌گزیند و برون‌گرایی می‌کند (آنتی‌تز) و در این میان، دگردیسی (سنتز)مهم است. مهمترین نکته در ساختار فیلم پرسونا، تحول نقاب است که در چند پلان بر آن تاکید می‌شود، جایی که نیمی از چهره آلما بر چهره الیزابت قید می‌گردد تاکیدی موفق بر این امر است و یا پلانی که پرستار آلما دیالوگ می‌گوید و ما کلوز آپی از چهره الیزابت می‌بینیم و بعد از آن آلما دوباره همان دیالوگ ها را تکرار می‌کند با این تفاوت که این بار با کلوز آپی از چهره خود پرستار آلما مواجه ایم. در یک سکانس الیزابت شنونده است، در اینجا او نقش «خود» را بازی می‌کند و دیالوگ‌های آلما را می‌شنود. در سکانس بعدی آلما گوینده است و نقش «دیگری» را ایفا می‌نماید و همان دیالوگ ها تکرار می‌شود. الیزابت و آلما یک نفر هستند؟ خیر. آیا آنها دو نفر هستند؟ خیر. آیا آنها یک نفر با دو بدن هستند؟ خیر. آنها همه و هیچ هستند.


ارتباط آلما و الیزابت دارای سه مرحله است. اول سکوت یا تولید نقاب، دوم انطباق یا اینهمانی دو نقاب بر یکدیگر و سوم برداشت نقاب یا تولید محصول یعنی کشف حقیقت. مرحله اول از آشنایی آلما و الیزابت تا خواندن نامه الیزابت توسط آلما را شامل می‌شود. مرحله دوم از این نقطه تا ظهور آقای وگلر (شوهر آلما یا شوهر الیزابت) که نماد خود انسان است را شامل می‌گردد و مرحله سوم از این نقطه تا انتهای فیلم.


آلما همواره دوست دارد به الیزابت نزدیک شود و یا حتی خود او باشد ( اشاره به صحنه ای که آقای ووگلر(گونار بیورنشتراند ) وارد خانه می شود و به جای الیزابت، آلما با او روبه رو می شود ) در مقابل او الیزابت که خوب می‌داند آن شخصیتی نیست که آلما فکر می‌کند و بدبختی‌های خود را به گونه ای در گذشته‌