با درود به جناب قربانیون. علاقه مند بودم داستانی از شما بخوانم که به حمد خدا میسر شد

با درود به جناب قربانیون
علاقه مند بودم داستانی از شما بخوانم که به حمد خدا میسر شد. اما درباره داستان:

مردی که در جنگ ترکش خمپاره بیضه های او را از بین برده است و از مردانگی افتاده و زندگی مرفهی دارد در خانه با همسرش لیدا است و کم کم خصوصیات مردانه خود را ازدست می دهد. زنش با مردی روی هم می ریزند و او زن را با لطایف الحیل به سزای خیانتش می رساند و توله سگی ماده را فراهم می کند. به او نام لیدا داده و او را بزرگ می کند تا اینکه متوجه می شود با سگ همسایه روی هم ریخته و با اینکه قصد کشتن او را دارد او را نمی کشد و در سرما به طرف قله دماوند و شاید مرگ راهی می شود.

کلیت داستان با سمبل ها و استعاره های آن دوست داشتنی است که به آنها اشاره خواهم کرد.
پاره ای اغلاط نگارشی به چشم می خورد که معمولا در کلیت داستان اهمیت چندانی ندارند و شایسته بیان نیستند.

داستان آغازیه ای خوب و دلچسب دارد که در زیر بار کلماتی چون " ترکش بیضه هایش را له کرده بود" در خزانی زودرس فرو می رود. زیرا ترکش خمپاره می درد. له نمی کند یا بالکل منهدم و هزارتکه می کند.

به مرور وارد فضای ویلای قهرمان داستان می شویم و ارتباط سردی که بین او زنش لیدا برقرار است و تلاشی که مرد در پوشاندن ویژگی های زنانه خود پیدا کرده است. این صحنه ها زنده از کار در نیامده، چفت و بست درست و حسابی ندارد و به هم به خوبی متصل نمی شوند و خواننده به راحتی خسته می شود در حالی که انتظار ضربآهنگ سریع تر ، زنده تر و ماجرایی تری را می کشد. و راوی ترجیح می دهدخود به بیان اتفاقات بپردازد تا اینکه آنها اتفاق بیفتند و این چنین داستان تا پایان ادامه می یابد.

نوع روایت نشان از نویسنده ای دارد که خوب و زیاد کتاب خوانده است ولی به گمانم اتفاق افتادن داستان از پیچیدگی روایت یا پر بودن داستان از خرده اطلاعات کمکی مهم تر است.

در پشت لایه ظاهری داستان اگر بخواهیم تاویل کنیم قدرت و برتری غرایز انسانی بر مفاهیم قراردادی و اعتباری بیان شده که در تمثیل لیدا و ماده سگ ارائه شده است و ناکامی مرد از دریافت این موضوع که عشق چیزی دائمی نیست و به هورمون ها به میزان زیادی وابسته است.

با وجود تعابیر وطنی به نظر نمی آمد این داستان در ایران اتفاق افتاده یا بیفتد. زیرا تصاویر جنگ سرباز و فرمانده ویلا و خدمتکار و تنهایی مرد با واقعیت های جامعه انطباق داشته باشد.

ممنونم از نویسنده محترم برای نوشتن این داستان.💐