به خانم چلبی یانی عزیز قول داده بودم یادداشتی را که آن سال پیش از جلسه‌ی نقد کتاب: زن در پیاده رو راه می‌رود را پیدا کنم

به خانم چلبی یانی عزیز قول داده بودم یادداشتی را که آن سال پیش از جلسه ی نقد کتاب: زن در پیاده رو راه می رود را پیدا کنم. البته عذرخواهی می کنم کمی دیر شد باید متنی را می خواندم و تحویل می دادم. و اما یادداشتم: کتاب شامل 8 داستان کوتاه است که البته به نظرم ن و سایرینی که آن روز در جلسه شرکت داشتند، بهترین داستان آخری است که برگرفته از نام کتاب است. داستان اول: بازگشت، با همین مضمون است. بازگشت به جایی که روزگاری محل زندگانی راوی بوده. ولی وقتی برگشته، شهر، خانه و مردم دیگرهمانی نیستند که بودند. البته که در این شرایط شخص احساس سرخوردگی می کند. 2. سرنوشت زنی که از دنده ی چپ من متولد شد: روایت زنی است انگارسرنوشت مشترک هم نسل هایش را بیان می کند. 3- تقدیر آن ها را به این جا آورده بود: کسی که به دلیل مرگ یا قتل عشق قدیمی اش، نرگس و دوستش فرهاد، حالا دچارعذاب وجدان شده است. 4-صبرکن الله تی تی: در رابطه با مردی است که به بیان فاجعه هایی که بر او گذشته می پردازد. 5- نشان خانوادگی: داستان فانتزی- تمثیلی ای است از آدم هایی که بازکننده ی راه برای ورود دزد و نفوذ به خانه شان هستند.6- افسانه ی بچه های زیتون: این داستان هم وجه فانتزی دارد و به اتفاقات بعد از زلزله ی رودبار و منجیل در دهه ی 60 مرتبط است و مردگانی که از زیرخاک بیرون می ایند. اصل ماجرا قصه ی کسی است که برای ساختن برج آزادی در روستایشان سراغ فرماندار و سایرمقامات بالا می رود و موفق هم می شود. 7- عصیان یک بزاز لنگرودی: حکایت پیرمردی است که هر روز راس ساعتی معیّن از خواب بیدار می شود و تکرار همان کارها و رفتارهای روز قبل. یادی از درگذشتگان دور و اطرافش، یکی از همین برنامه های تکراری هر روزه است. جملاتی طولانی و روایتی کمی کشدار. 8- زن در پیاده رو راه می رود: زنی که با نویسنده ی کتاب قرار دارد و در پیاده رو به انتظاراست.