مردی را زنی بود و بر آن زن عشق بود، و یک چشم آن زن سپید بود و شوی را از آن خبر نبود

مردي را زني بود و بر آن زن عشق بود، و يک چشم آن زن سپيد بود و شوي را از آن خبر نبود. چون روزگار برآمد، عشق کم گشت، سپيدي بديد؛ زن را گفت: «آن سپيدي در چشم تو کي پديد آمد؟» گفت: « آن گه که محبّت ما در دلِ تو نقصان گرفت.» (شرح تعرّف)