📢مترجم ادبی؛ از بنفشه گمنام تا صنعوی نامدار/بخش نخست📘

📢مترجم ادبی ؛ از بنفشه گمنام تا صنعوی نامدار/بخش نخست📘
@matikandastan

وحید حسینی ایرانی: ◀پیش از انقلاب، گاهی ترجمه داستان یا شعری از «فرهاد مهریار» در مجله «تماشا» چاپ می‌شد اما بعید است امروز کسی چیزی درباره این مترجم بداند. پیش‌تر از آن هم، حوالی کودتای ٢٨ مرداد، در صفحات ادبی مطبوعات مترجمانی به نام «بنفشه» و «نیلوفر» با ترجمه چند شعر خارجی ظهور کردند که دیگر هرگز خبری از آن‌ها نشد. واقعیت این بود که آن دو در واقع یک نفر بودند، دانش‌آموزی دبیرستانی که عشقش به ادبیات و آموخته‌هایش از درس زبان فرانسوی را با انتشار ترجمه‌های ادبی بروز داده بود اما شاید حجب و حیای ذاتی‌اش او را از معرفی خود باز می‌داشت. این دانش‌آموز بعدها با نام «قاسم صُنعوی» و گاهی نیز به اسم مستعار «فرهاد‌مهریار» چامه‌ها و داستان‌ها از ادبیات جهان به پارسی برگرداند.

◀چهارم آذر‌۱۳۱۶، در اوج قدرت پهلوی اول[...]یکی از اهالی محله عیدگاه، یک نظامیِ کتابخوان، صاحب فرزندی می‌شود که بعدها گوی سبقت را در مطالعه از او می‌رباید[...] تصاویر کتاب‌های مصور پدر، قاسم خردسال را هرچه‌بیشتر جذب می‌کند و شاید همین سبب می‌شود بعدها به ترجمه کتاب برای بزرگ‌سالان بسنده نکند و کارهایی برای کودکان و نوجوانان نیز ترجمه کند. ماجراهای «فی‌فی جوراب بلند» دخترک پُر شر و شور سوئدی با سگ و گربه‌اش که از آسترید لیندگرَن به زبان مادری برگرداند[...] علی صنعوی، مترجم جوان و فرهیخته و فرزند خَلَف استاد، از شب‌هایی یاد می‌کند که با برادرش رضا به صدای گرم و گیرای پدر گوش می‌سپرده‌اند و قصه‌هایی خیال‌انگیز و پرماجرا از شوالیه‌ها و آدم‌کوچولوها و جادوگران اروپایی می‌شنیده‌اند. «تبر الماس/ قصه‌های عامیانه کشورهای بالتیک» برآیند همین افسانه‌هایی است که قاسم صنعوی به‌مرور برای دوپسرش به فارسی برمی‌گردانده است؛ گویا لیندگرن نیز زمانی برخی قصه‌هایش را از قِبَل همنشینی با کودکش آفریده است.

◀[از ]دانشکده ادبیات مشهد [لیسانس زبان و ادبیات فارسی می‌گیرد...] و از دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی تهران[لیسانس حقوق...] در وزارت دادگستری [استخدام می‌شود] با انتقال به وزارت فرهنگ و هنر[...]
جایگاه شغلی او و نظارتش بر رایزن‌های فرهنگی ایران در اروپا، فرصت سفرهای خارجی را برایش فراهم می‌کند تا از سویی بر تسلطش بر زبان فرانسوی و تا اندازه‌ای آشنایی‌اش با یکی دو زبان دیگر بیفزاید.

◀پیش از انقلاب مدتی در قدیمی‌ترین خبرگزاری ایران یعنی «خبرگزاری پارس» به کار مشغول می‌شود[...]همچنین به عنوان ویراستار و همکار قلمی در مجله «تماشا»[...]خدمت می‌کرد. مجله‌های «رودکی»[...]و «سخن» دو‌نشریه دیگری بودند که شعرها و داستان‌هایی با ترجمه او در آن‌ها منتشر شده است. [...در] سخن، مدتی هم [...]سردبیر [...بود]. صنعوی تا پیش از بازنشستگی خودخواسته‌اش در اوایل انقلاب، کارمند رسمی وزارت فرهنگ و هنر بود.

◀نخستین باری که کتابی از قاسم صنعوی چاپ‌شد، سال١٣۴۶ بود. او در این سال نمایش‌نامه «زنان تروا» اثر «اوریپید» را به بازار کتاب فرستاد. اوریپید از نمایش‌نامه‌نویسان مشهور یونان باستان بود که برخلاف دیدگاه رایج زمانه‌اش، در آثار خود، خدایان یونانیان را افرادی شرور و منفی معرفی می‌کرد[...]‌«گدایان معجزه» (کنستان ویرژیل گئورگیو)، «برگزیده شعر معاصر برزیل»، «نکراسوف» (ژان پل سارتر)، «با آهنگ باران» (یانیس ریتسوس)، «ایوان مخوف» (سرگئی آیزن‌اشتاین)، «درخت زیبای من» (ژوزه مائورو ده واسکونسلوس) و «پان» (کنوت هامسون) برخی از کتاب‌هایی‌ هستند که او پیش از بازگشت به مشهد ترجمه کرد.

◀سال ١٣۵۶ [...] با مهناز جبروتی ازدواج کرد؛ دختری که هنوز هم از خواننده‌های پروپاقرص کتاب‌های او و درواقع جزو نخستین خوانندگان ترجمه‌های اوست. صنعوی دو سال بعد، سال ١٣۵٨[...] خود را از وزارت فرهنگ و هنر بازنشسته کرد. حالا می‌توانست با خاطری آسوده، بهتر و بیشتر از گذشته و از طریق ترجمه، زندگی‌اش را وقف ادبیات و فرهنگ کند[...]سال١٣۵٨ اولین میوه ازدواج موفقش، رضا به دنیا آمد. فرزند دومش علی نیز سال١٣۶٠ متولد شد تا مژده‌ای باشد به علاقه‌مندان ادبیات ترجمه؛ پسری که تبدیل شد به مترجم بامطالعه و باسوادِ سال‌های بعد. قاسم صنعوی سال ١٣۶١ به شهرش مشهد بازگشت.
﷯@matikandastan

📎دنباله دارد...