آخرین پست وبگاه مشت خاکستر که در نشانی زیر در دسترس است: از فریزر سادرلند Fraser Sutherland، شاعر کانادایی؛ برگردان به فارسی از فر

آخرین پست وبگاه مشت خاکستر که در نشانی زیر در دسترس است: https://fmolavifa.wordpress.com/



(شعری از فریزر سادرلند Fraser Sutherland ، شاعر کانادایی؛ برگردان به فارسی از فرشته مولوی)
شهرزاد
در سایه و در روشن و در راهروی خورشید‌تاب

راه می‌روند و حرف می‌زنند، هنر فوتِ وقت را مشق می‌کنند.

اعدام شهرزاد به تعویق خواهد افتاد

چرا که برای شهریار قصه‌ای می‌گوید که می‌خواهدش.

خورشید به شفق و به شب می‌گراید.

چنان‌که آنان می‌گذرند، هر برگی، گوش‌سپار، می‌خمد.

هیچ‌یک از آن‌دو سیرایی از قصه ندارد

هیچ‌یک نمی‌خواهد قصه را به سر برساند.

هرگز آیا راهی را که می‌روند ترک خواهند گفت؟

هرگز آیا خواهان آن خواهند بود؟

مرد سر به سوی زن می‌خماند،

نگاهش بر لب‌هایی می‌نشیند که قصه‌ای دیگر را سر می‌گیرد:



روزی روزگاری شهرزاد با شهریار در جنگلی بود و

به او چنین گفت و

از او چنین شنید.