سروانتس است که با هم تفاوت دارد

سروانتس است که با هم تفاوت دارد. اگر دن‌کیشوت ایده‌آل‌هایش را در فضایی متوهم و خودساخته در همین دنیا دنبال می‌کند و تلاش می‌کند با تغییر شکل واقعیت‌های پیرامون‌اش به آنچه می‌خواهد برسد، گونگادین شاید بر اساس آموزه‌های مذهبی‌یی که با آن‌ها بزرگ شده است، در دنیای وعده‌داده شده و البته تجربه‌نشده‌ی دیگری که به باور بسیاری در میان آسمان‌هاست، به جستجوی ایده‌آل‌هایش که ریشه در عدالت دارد، سیر می‌کند. او در کنار گروهی از افسران انگلیسی که در دنیای مادی و ملموس شرایط بهتری نسبت به او داشته‌اند و همه جوره بر او رجحان و تسلط داشته‌اند، در دنیای غیر مادی هم به جایی نمی‌رسد و باز به نوعی همان شرایط تکرار می‌شود. یأسی که از گذشته تا کنون در آثار نویسندگان بزرگ زیادی، مبنای مفهومی کار قرار گرفته است.
نکته‌ی جالبی که در هر دو داستان از ویژگی‌های اساسی روایت به شمار می‌رود، طنزی است که نویسنده دستمایه‌ی کارش قرار داده است که البته در «دن‌کیشوت» به مراتب پررنگ‌تر و آشکارتر است و به استهزا می‌رسد. در «بهشت برای گونگادین نیست» اما با ظرافت بیشتری این اتفاق افتاده، تا جایی که ممکن است به اشتباه، بسیاری آن را ناشی از خیال‌های کودکانه‌ و فانتزی نویسنده بدانند که البته برداشت درستی نمی‌تواند باشد. به هر حال نباید از یاد ببریم که در «بهشت برای گونگادین نیست» مسأله‌ی خلقت و عدالت الهی وعده‌داده شده مطرح می‌شود و طبیعی است که خودِ این مسأله باعث گردد نویسنده در شیوه‌هایی که برای روایت در نظر می‌گیرد، احتیاط بیشتری به خرج دهد.
@matikandastan