ا به تنه ادبیات رئالیسم اجتماعی نیز وارد کرد

ا به تنه ادبیات رئالیسم اجتماعی نیز وارد کرد. به نظر من تا پیش از "شازده احتجاب"، ادبیات داستانی ما به مثابه یک آینه صاف و کامل بود که همه چیز در آن همان‌گونه منعکس می‌شد که بود. اما در "شازده احتجاب" ما با آینه شکسته‌ای رو به رو هستیم که قرار است مخاطب تکه تکه‌های آن را سرهم کند و آدم‌های دیگرگون شده و شکسته شده را در آن ببیند. از این جهت گلشیری نقطه عطفی است در ادبیات داستانی ما. اگر چه شاید یکی دیگر از ویژگی‌های گلشیری این باشد که از جریان مدرنیسم عبور نکرد ولی آن را عمیق‌تر کرد.



تکلیف نویسندگان دیگری مثل احمد محمود چیست؟ می‌توان اینگونه گفت که احمد محمود به عنوان نویسنده‌ای که آثارش قرابت‌های زیادی با ادبیات رئالیسم اجتماعی داشته از ظرفیت‌های داستانی بازمانده؟

به نظر من احمد محمود بزرگ‌ترین رمان‌نویس معاصر ماست. او فی‌نفسه قصه‌گو و قصه‌نویس است و من این ویژگی را در کمتر کسی سراغ دارم. از طرفی او فرم داستانی را خیلی خوب می‌شناسد... اما اهمیت گلشیری در ایجاد جریان مدرن و نقب زدن در آن بود.
قرار نیست "کلیدر" ادبیات مدرن را نمایندگی کند

براهنی هم در کتاب‌هایی مثل "آواز کشتگان" یا "چاه به چاه" به رئالیسم اجتماعی رو می‌آورد؟

رویکرد براهنی در "آواز کشتگان" یا "چاه به چاه" اجتماعی است، اما این چیزی را ثابت نمی‌کند. غلیان و هیجان زبان در آثار براهنی خاص خودش است و خودش را به عنوان یک روشنفکر متعهد صاحب یک کاراکتر و شخصیت ویژه کرده است. باید توجه داشته باشیم که فرآیندی که پیشتر ذکرش رفت به این معنا نیست که مثلا کسانی که رئالیسم اجتماعی نوشتند اشتباه کردند یا برعکس. این روندی بود که باید طی می‌شد. ما اصلا در مقامی نیستیم که بگوییم فلان نویسنده اشتباه کرد، رئالیسم اجتماعی نوشت. این بخش مهمی از تاریخ ادبیات ماست. از طرف دیگر من مخالف بسته‌بندی کردن ادبیات هستم. اینکه فلان اثر را با تمام مشخصاتش در یک گروه و دسته کنیم و ناگزیر به همان اثر هم یک برچسب بزنیم و بگوییم باید در آن دسته چپاند. هر کدام از این نویسندگان ویژگی‌های خاص خودشان را دارند. مطول بودن جملات "کلیدر" ویژگی بارز و ممتاز این رمان است. آن نوع رمانی که قرار است ادبیات کلاسیک را در رمان معاصر ما نمایندگی کند. حتی رعایت نکردن زاویه دید در بخش‌هایی از "کلیدر" خصیصه آن است. باید متوجه باشیم که قرار نیست "کلیدر" ادبیات مدرن را نمایندگی کند؛ و خب این ادعا را هم نداشته است. "کلیدر" وام خودش را به ادبیات کلاسیک به بهترین نحو ممکن ادا کرده. زبان این اثر در بخش‌های بسیاری مثل شعر می‌ماند و قدرت نویسنده را در تسلط به زبان فارسی به رخ می‌کشد. خیلی حیف بود اگر ما رمان ده جلدی آبرومندی از نوع کلاسیک مثل "کلیدر" نداشتیم. دولت آبادی می‌داند چه کار می‌کند و به شیوه خودش می‌نویسد، همان طور که احمد محمود هم اینگونه بود؛ نویسنده‌ای که به نظر من بزرگ‌ترین رمان‌نویس معاصر ماست.