با تشکر از خانم رمضانی به خاطر داستان خوبشون. این موضوع بسیار خوب در ژرف ساخت داستان قرار گرفته

با تشکر از خانم رمضانی به خاطر داستان خوبشون. داستان فضایی رئال داشت در مورد دختر خانمی که به دلیل سردی رفتار پدر با مادرش در صورتی که مادر به پدر عشق داشت دیگر از ازدواج کردن طفره می‌رود. این موضوع بسیار خوب در ژرف ساخت داستان قرار گرفته. داستان آستانه به نسبت متوسطی داشت نه می توان را خیلی قوی دانست و نه ضعیف. فلش بکها خوب بودند و هم از لحاظ ورود و خروج و هم از لحاظ اطلاعات دادن. در جایی دیالوگهایی که بین مادر و دختر و در رفت و آمد است حاوی لهجه شمالی است و این داستان را برای من دلنشین تر کرد اما متاسفانه در قسمتهای انتهایی داستان که مادر سر گذشت خود و شوهر را برای دختر بازگو می کند لهجه ای در گفته های مادر دیده نمی شود. به نظرم از دست نویسنده در رفته است. در انتها هم خیلی خوب از تصمیم این خانم برای زندگی آینده اش مطلع می شویم. بدون اینکه مستقیم بگوید فقط با اشاره به مسافرتش به محل زندگی اش. اما بهتر شدن رفتار پدر بعد از این همه سال در پاراگراف آخر به صورت مستقیم و بدون زمینه ای که با منطق داستان همخوانی داشته باشد خیلی توی ذوق می زند. و من اصلن نپسندیدم. شخصیت پردازی ها به نظرم خوب بود هر چند که گاهی خیلی مستقیم گویی شده بود. مادر یک زن معمولی روستایی و پدر کاملن متضاد با مادر و همچنین شبره و شفیع. به نظرم تعلیق در داستان خیلی قوی نبود. ولی در کل داستان مورد قبولی بود. موفق باشید خانم رمضانی عزیز