:. تو می‌خواستی برادرتو به خاطر یک گربه مرده کور کنی.. منرید:

@matikandastan
دیوی :
تو می خواستی برادرتو به خاطر یک گربه مرده کور کنی.
منرید:
آره می کردم. بی بروبرگرد.
دیوی:
اونوقت می گی دیوونه نیستی.
منرید:
اصلا هم دیوونه نیستم.
دیوی:
می خوای برم اون ده تا گاو یه چشم رو بیارم تا ثابت بشه که هستی؟
منرید:
دوباره قضیه ی کور کردن چشم اون گاوارو پیش نکش! کور کردن چشم اون گاوا یه اعتراض سیاسی بود!
دیوی:
علیه گاوا؟ اون گاوا چی کار کرده بودن؟
منرید:
علیه تجارت لعنتی گوشت، خودتم اینو خوب می دونی!
دیوی:
من نمی فهمم یه نفر، با تیر زدن به چشم گاوا و کور کردن اونا چجوری میتونه به تجارت گوشت صدمه بزنه.
منرید:
معلومه که نمی فهمی، چون یه کودن احمقی. نمی فهمی. اگه سود رو تو تجارت گوشت از بین ببری کلا ورشکسته می شه و از بین می ره. تازه هیچ سودی تو فروش ده تا گاو کور وجود نداره. ضرر کامله، کی حاضره بابت یه گاو کور پول بده؟
دیوی:
هیچ کی.

نمایشنامه "ستوان آینیشمور"
نوشته مارتین مک دونا
برگردانِ پارسیِ زهرا جواهری
@matikandastan