وی در ادامه به ذکر ویژگی‌ها و مولفه‌های آثار آلکسیویچ پرداخت و اظهار داشت: ممکن است خواندن کتاب‌های این نویسنده برای خوانندگان علا

وی در ادامه به ذکر ویژگی‌ها و مولفه‌های آثار آلکسیویچ پرداخت و اظهار داشت: ممکن است خواندن کتاب‌های این نویسنده برای خوانندگان علاقه‌مند به ادبیات سرخوردگی ایجاد کند؛ چراکه انتظار آن‌ها از یک برنده‌ی نوبل را برآورده نمی‌کند؛ آثار این نویسنده از بازی‌های زبانی و شگردهای ادبی تهی است. همان‌طور که گفته شد، از آن‌جاکه آلکسیویچ در وهله‌ی اول روزنامه‌نگار است، نثری روان و سبکی مطبوعاتی دارد؛ او برای عامه‌ی خوانندگان (همان کسانی که روزنامه می‌خوانند) می‌نویسد. نمونه‌ی چنین نثرهایی حتا بین برندگان نوبل وجود دارد؛ اولین مورد از این‌دست در دومین سال برگزاری نوبل به تئودور مومسن تاریخ‌نگار آلمانی تعلق گرفت؛ پس از آن راسل و چرچیل را می‌توان از این‌دست نام برد.
گلکار به تشریح واکنش‌ها و رویکردهای نویسندگان و منتقدان در رویارویی با این اتفاق پرداخت و گفت: اهدای جایزه‌ی نوبل به آثاری غیرادبی موجب خوشحالی بسیاری از نویسندگان شده است. به زعم آن‌ها این رویکرد موجب می‌شود دامنه‌ی کار قدری وسعت یابد و از این‌پس نویسندگان بیشتری بتوانند در این گستره خود را مطرح کنند. اما از دیگرسو باید در نظر داشت در ژانر مستندنگاری، نویسندگان مطرح دیگری وجود دارند که از آلکسیویچ شایسته‌تر به نظر می‌رسند. اما طبعاً کمیته‌ی ادبی نوبل شاخص‌های خود را دنبال می‌کند و از این‌روی گاه انتخاب اعضای آن غیرمنتظره به نظر می‌رسد. گویا جنبه‌های انسانی آثار در انتخاب نوبل ادبی بسیار پراهمیت و مؤثر هستند؛ از این‌روی گاه نویسندگانی که انتظار داریم برنده نمی‌شوند؛ بنابراین شاید بهترین نماینده آلکسیویچ باشد. به اعتقاد من دیگر عامل مؤثر در برگزیدن این نویسنده قابل درک بودن آثارش برای تمام جهانیان است؛ در این آثار چیزهایی مشترکی برای همه وجود دارد؛ همه‌ی ملت‌ها به گونه‌ای درگیر جنگ بوده‌اند.
وی ضمن ارائه‌ی نمونه‌هایی از این‌دست ادامه داد: انتخاب موضوعاتی با فاصله از زمان حال از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار آلکسیویچ است که آن‌ها را از دیگر آثار مشابه در حوزه‌ی روزنامه‌نگاری منفک می‌کند. این رویکرد موجب می‌شود مخاطبان بتوانند شرایط پیشین را در شکل و صورتی عینی‌تر و بی‌طرفانه ارزیابی کنند. او پس از گذشت سال‌ها از جنگ جهانی دوم با سند و مدرک درباره‌ی این واقعه می‌گوید؛ فرضیه ارائه نمی‌کند و این رویکرد جنبه‌ی مستند بودن این آثار را تقویت می‌کند. نزدیک‌ترن موضوعی که آلکسیویچ برگزیده است زندگی پس از فروپاشی است.
گلکار افزود: در بیانیه‌ی آکادمی نوبل چندصدایی یکی از ویژگی‌های آثار آلکسیویچ برشمرده شده است. البته شاید نتوان آثار او را از منظر باختین چندصدایی نامید؛ گویا مراد آکادمی از طرح این مساله بازتاب نظرات افراد مختلف است. بیشتر آثار آلکسیویچ به قلم خود او نیستند؛ او در واقع کلام دیگران را بازتاب می‌دهد؛ آن‌چنان‌که خود را گوش ملت خوانده است. آثار سولژنیتسین نیز مستند هستند و از این حیث می‌توان آن‌ها را با آثار آلکسیویچ مقایسه کرد؛ اما باید در نظر داشت در آثار او همواره حضور غالب نویسنده احساس می‌شود؛ سولژنیتسین موضع خود را تحمیل می‌کند؛ مستندات او در جهت اثبات موضعش ارائه می‌شوند؛ از این‌روی این آثار تک‌صدایی هستند؛ اما آثار آلکسیویچ اینگونه نیستند و بنابراین می‌توان چندصدایی خواندشان. او تنها روایت می‌کند و نتیجه‌گیری را به مخاطب وامی‌گذارد؛ آلکسیویچ معتقد است هنر می‌تواند دروغ بگوید اما سند خیر؛ یعنی سند را بر هنر ارجح می‌داند.
وی گشایش ابعاد پنهان واقعه‌ی چرنوبیل را یکی از مهم‌ترین بازخوردهای آثار آلکسیویچ دانست و اظهار داشت: آلکسیویچ در کتاب نیایش‌های چرنوبیل بر عقیده است که دنیا این واقعه را تا آن‌جا می‌داند که به روسیه و اوکراین مربوط می‌شود. به اعتقاد او مسائلی را که این حادثه برای ملت بلاروس بار آورد باید اهالی این کشور خود بازگوید. آلکسیویچ تاکید می‌کند، این حادثه در صورتی رخ داد که کشور بلاروس خود نیروگاه اتمی نداشت،‌ اما آسیب آن را تحمل کرد.
گلکار در انتها بخش‌هایی از کتاب نیایش‌های چرنوبیل را خواند و برخی ویژگی‌های آن را برشمرد.