محمدی افزود: زاخار پریلیپین نویسنده‌ای جوان و پرفروش است؛ گرایش‌هایی ناسیونالیستی دارد که پس از حوادث اوکراین و پیوستن کریمه بیش ا

محمدی افزود: زاخار پریلیپین نویسنده‌ای جوان و پرفروش است؛ گرایش‌هایی ناسیونالیستی دارد که پس از حوادث اوکراین و پیوستن کریمه بیش از پیش نمایان شدند؛ او به‌عنوان نویسنده‌ای هوادار پوتین شناخته می‌شود. پریلیپین در تارنمایی به نام «رسانه‌ی آزاد» همواره آلکسیویچ را به تندی نقد می‌کند و بر این عقیده است که نفرت تاریخی او از روسیه در کتاب‌هایش تجلی یافته است. آلکسیویچ، از این‌روی پریلیپین را قربانی ناسیونالیسم نوظهور روس می‌داند. به اعتقاد وی روس‌ها به دو دسته تقسیم شده‌اند: آن‌ها که فکر می‌کنند و از ترس سکوت کرده‌اند و آن‌ها که فکر نمی‌کنند و تنها متأثر از تبلیغات هستند. آلکسیویچ این رویکرد را پدیده‌ای می‌داند که با ظهور پوتینیسم قوت روزافزون می‌گیرد. پریلیپین نیز بر این اعتقاد است که جایزه‌ی نوبل ادبیات به دنبال تخلیه‌ی عقده‌ی حقارت اروپا نسبت به روسیه به آلکسیویچ داده شده است و رویکرد ادبی در آن نقشی ندارد.
وی تاکید کرد: پریلیپین عقده‌ی حقارت اروپا را ناشی از پیوستن کریمه به روسیه و نفوذ این کشور در رخ‌دادهای منطقه (به‌ویژه سوریه) می‌داند. به عقیده‌ی او باید از این بابت خوشحال بود؛ چراکه این‌دست رویکردهای اروپا نشان این است که روسیه دوباره به یک ابرقدرت بدل شده است. اما منتقدی دیگر اظهار نظری متعادل‌تر در این‌باره دارد. دیمتری بیکوف نیز یک نویسنده‌ی معاصر است که در جریان اپوزیسیون قرار دارد. آثار او بسیار بر تاریخ مبتنی هستند. وی بر اساس رویکردهای جاری در فضای مجازی دریافت جایزه‌ی نوبل از سوی آلکسیویچ را قابل پیش‌بینی می‌داند؛ حال آن‌که اذعان می‌دارد از رخ‌داد آن شگفت‌زده شده است. به عقیده‌ی بیکوف این اتفاق از دو بابت مطلوب است: نخست به هر حال آلکسیویچ نماینده‌ی ادبیات دوران شوروی است؛ هرچند اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد؛ اما همچنان دنیای روسی موجود است و آلکسیویچ نماینده‌ی شایسته‌ی آن. دوم به اعتقاد بیکوف نویسنده‌ای موفق به دریافت نوبل شده است که بزرگ‌ترین هنر او ورود پیوسته به حوزه‌های ممنوعه است؛ همچنین نخستین کسی است که دنیای جنگ را از نگاه زنان بازنمایی می‌کند، چرنوبیل را از منظری دیگر می‌نگرد و قداست جنگ را در معرض پرسش قرار می‌دهد.
محمدی در شرح دیگر نظرگاه‌های بیکوف تصریح کرد: به زعم وی این‌بار جایزه‌ی نوبل نه به ویژگی‌های هنری یک اثر بلکه به حقیقت‌جویی و موضع اجتماعی یک نویسنده تعلق گرفته است. لازم به توضیح است، آلکسیویچ از نویسنده‌ی بلاروس دیگری به نام آداموویچ متأثر است. آداموویچ در اثری به نام «من از روستای آتشین آمدم» نثری مستند دارد و به وقایع جنگ می‌پردازد. به عقیده‌ی بیکوف سنت بلاروس‌ها در ادبیات (همان نثر مستند) در دنیای امروز بسیار به‌جا و شایسته است؛ چراکه فجایع قرن بیستم به اندازه‌ای است که دیگر خیال‌پردازی در ادبیات محلی از اعراب ندارد.
وی سادگی را یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار آلکسیویچ خواند و اظهار داشت؟ در آثار این نویسنده پیچیدگی‌های ادبی، تصویرسازی و جملات قصار (آن‌چنان‌که در آثار پاسترناک وجود دارد) وجود ندارد. مخاطب در رویارویی با آثار او بیشتر تصور می‌کند مطلب یک روزنامه‌نگار را می‌خواند؛ اما روزنامه‌نگاری که بسیار خوب و دلنشین می‌نویسد. آلکسیویچ اطلاع‌رسانی مستند درباره‌ی وقایع را با نوعی از احساسات انسانی تلفیق می‌کند. در ادبیات روسی این رویکردی تازه به نظر می‌رسد؛ چراکه این ادبیات همواره از تمام ظرفیت‌های پیچیده‌ی زبان بهره جسته است. حال آن‌که آثار آلکسیویچ آن‌قدر ساده هستند که دانشجویان زبان روسی به سادگی می‌توانند آن‌ها را ترجمه کنند. صداقت آلکسیویچ در ستایش همیشگی زندگی و نکوهش جنگ برای من بسیار مطلوب است. او با صدای بلند فریاد می‌زند هیچ جنگی مقدس نیست و هیچ مفهومی نمی‌تواند از زندگی و کرامت انسانی ارزشی بیشتر داشته باشد.
محمدی در انتها بخش‌هایی از «آخرین شاهدان» را تا خواند تا مخاطب را بیشتر با فضای این نویسنده آشنا کند.
رهیافتی تازه برای نویسندگان جویای نوبل
گلکار در ابتدای سخنان خود تاثیراتی را بررسی کرد که دریافت جایزه‌ی نوبل از سوی یک نویسنده‌ی بلاروس بر این کشور خواهد داشت؛ وی تصریح کرد: به نظر می‌رسد دریافت جایزه‌ی نوبل از سوی نویسنده‌ای بلاروس موجب می‌شود اهالی دنیا چیزهایی بیش از نام رئیس‌جمهور یا پایتخت این کشور درباره‌ی آن بدانند. این کشور از آن‌جاکه روابط محدودی با دیگر کشورها دارد، کم‌تر شناخته می‌شود؛ اهالی بلاروس خود این را می‌دانند و دریافت جایزه‌ی نوبل از این حیث موجب خوشحالی‌شان شده است