گزارش نشست نوبل خوانی با «سوتلانا آلکسیویچ». هنر می‌تواند دروغ بگوید

گزارش نشست نوبل خوانی با «سوتلانا آلکسیویچ»
هنر می‌تواند دروغ بگوید
هادی مشهدی: در روزهای پیشین آکادمی ادبی نوبل برگزیده سال ۲۰۱۵ خود را اعلام کرد. اهدای این جایزه به سوتلانا آلکسیویچ روزنامه‌نگار بلاروس موجب شگفتی بسیاری از صاحب‌نظران و منتقدان شد؛ خاصه این که کسانی چون فیلیپ‌ راث و هاروکی موراکامی در فهرست نامزدهای امسال این جایزه بودند. رویکرد انتقادی این روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی بلاروس در مقابل سیاست‌های روسیه بسیاری را وامی‌دارد تا نوبل را نیز به فهرست اقدامات سیاست‌زده‌ی اروپا بیفزایند. انتخاب آلکسیویچ برای مخاطبان ایرانی نیز جالب توجه است؛ چراکه شاید غالب ایشان تاکنون حتا نام او را نشنیده باشند؛ تاکنون هیچ اثری از آلکسیویچ به فارسی ترجمه نشده است.
هجدهمین نشست نوبل‌خوانی شهرکتاب، یکشنبه ۲۶ مهرماه برگزار شد. در این نشست آبتین گلکار و زهرا محمدی حضور یافتند تا برگزیده‌ی آکادمی ادبی نوبل را به مخاطبان ایرانی معرفی کنند.
اما به شدت محکوم می‌کنم!
محمدی ابتدا بخشی از کتاب «چهره‌ی جنگ زنانه نیست» نوشته‌ی برنده‌ی نوبل را خواند؛ وی در شرح حواشی انتخاب آلکسیویچ اظهار داشت: زمانی که در ۱۹۵۸ بنا شد نوبل ادبیات به پاسترناک داده شود در اتحادیه‌ی نویسندگان شوروی، حزب کمونیست و میان سیاستمداران این کشور اظهار نظرهای پرحاشیه‌ی بسیاری درباره‌ی پاسترناک، اثر وی و مساله‌ی چاپ آن در جایی بیرون از خاک شوروی (ایتالیا) صورت گرفت و گسترش یافت. در پی آن نیز فشار اجتماعی بر پاسترناک فزونی گرفت و موجب نگرانی او شد؛ مبادا از خاک وطن تبعید شود. از این‌روی پاسترناک از دریافت این جایزه امتناع کرد. حاصل جمع اظهارنظرهای یادشده به جمله‌ای بدل شد که همچنان به‌عنوان طنزی تلخ در فضای اجتماعی و سیاسی روسیه کاربرد دارد: نخوانده‌ام؛ اما به شدت محکوم می‌کنم.
وی افزود: این جمله در آن مقطع بسیار شنیده می‌شد و انتقادها غالباً از این‌روی بود که پاسترناک اثر خود را در ایتالیا چاپ کرده است. از حیث تناقض‌های بسیاری که در اظهار نظرها وجود دارد وضعیت آلکسیویچ مثل پاسترناک است؛ البته من در پی مقایسه‌ی ادبی میان پاسترناک و آلکسیویچ نیستم؛ تنها می‌توان از حیث اتفاقات اجتماعی این مقایسه را صورت داد. مهم‌ترین آثار آلکسیویچ در مجموعه‌ای از چند کتاب با عنوان «صداهای آرمان‌شهر» گرد آمده است؛ از آن‌جمله می‌توان به «چهره‌ی جنگ زنانه نیست»، «آخرین شاهدان»، «نیایش‌های چرنوبیل» و «زمانی برای دست دوم‌ها» اشاره کرد. برخی منتقدان (غالباً در کشورهای اروپای غربی) بر این عقیده‌اند که آلکسیویچ استاد بی‌قید و شرط نثر هنری مستند است و در گستره‌ی ادبیات معاصر کسی چون او نمی‌تواند وقایع مستند را در حیطه‌ی ادبیات وارد کند.
محمدی در شرح دیگر ویژگی‌های این نویسنده افزود: البته جالب توجه است بیشتر روزنامه‌نگاران و منتقدان روس او را تنها روزنامه‌نگاری می‌دانند که در قبال روسیه رویکردهای غرض‌ورزانه دارد و سوداگرانه کار می‌کند. شاید دیدگاه‌های سیاسی این نویسنده طی سالیان متمادی مترتب بر این امر باشد. او همواره از مخالفان سرسخت لوکاشنکو بوده است. این امر موجب شده است پس از قدرت یافتن این سیاست‌مدار هیچ‌یک از ناشران دولتی نوشته‌های آلکسیویچ را چاپ نکنند. او پس از حوادث اوکراین و پیوستن کریمه به خاک روسیه مقالات متعددی نوشت و به شدت از سیاست‌های روسیه و شخص پوتین انتقاد کرد. این امر هم منجر شد او نزد افراد وفادار به سیاست‌های روسیه منفور شود.
وی، پیش از شرح دیگر ویژگی‌های آثار آلکسیویچ ضروری دانست نظرات برخی منتقدان و صاحب‌نظران درباره‌ی او را بازگوید و تصریح کرد: اکثر نظرات متناقض هستند. آلکسیویچ برای نخستین ‌بار در تاریخ ادبیات و روزنامه‌نگاری روسیه تجربیات زنان در جنگ جهانی دوم را به عریانی تصویر کرده است؛ او از نگاهی تازه و متفاوت به جنگ می‌پردازد و قهرمان‌پروری‌های مرسوم در این‌باره را در معرض پرسش قرار می‌دهد. چهره‌ی جنگ زنانه نیست، خاطرات زنانی را در بر دارد که حین جنگ در پست‌های مختلف خدمت می‌کردند. کتاب «آخرین شاهدان» نیز در ادامه‌ی همان کتاب نوشته شده است؛ اما از زبان کودکان. اثر دیگر وی به نام «پسران رویین» در واقع نقدی بسیار تند درباره‌ی جنگ افغانستان است