«پیرو ویس» ماجراهایی حیرت انگیز از شهر «پریباد» حکایت کرد

" پیرو ویس" ماجراهایی حیرت انگیز از شهر " پریباد" حکایت کرد. ماجراهای عجیب و غریب تعریف کرد که آن ها را از پدرش و او از پدر خود و او نیز از پدر خود یعنی مهرک، پسر میرزا فرجاد شنیده بود. خانمش هم هرچه را درباره پریباد و مردمش و ماجراهای شهر از پدر و مادر و پدر بزرگ هایش شنیده بود، بدون مضایقه برایمان تعریف کرد. حکایت ماجراهای حیرت آور و عجیب و غریب پریباد، غیر از قِصَوی بودن خود ماجراها، پاسخی هم هستند بر این که قصه ها در جهان جدید نمرده اند... در آن شب پاییزی در کلات دیو، دیدم که سینه ها هنوز پر از قصه هاست. بعضی ها مثل پیر ویس در قصه ها زیسته اند و بعضی ها.... اولین بار سایه مهیب کلاتِ دیو را دیدم، دیدم و ترسیدم.... گفتم که از این جور قصه ها در فرهنگ مردم زیاد است. نباید دنبال مصداقش گشت. مفهوم قصه را باید فهمید و ... خندید و گفت:" پریباد که قصه نیست، نبود. شهری بود که محو شد؛ ناغافل در یک شب دود شد و رفت هوا..... پریباد: محمد علی علومی. نشر: آموت. زمستان 1390