📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
بخشی ازکتاب تازه منتشر شده «هرابال یعنی تمام کتابهای خمیرشدهی دنیا" (نرگس مقدسیان) صفحهی لپتاپم نگاه میکنم
بخشی ازکتاب تازه منتشر شده «هرابال یعنی تمام کتابهای خمیرشدهی دنیا"(نرگس مقدسیان)@dastanirani
به صفحهی لپتاپم نگاه میکنم.چند خط سیاه جلوی چشمم عقب وجلو میروند.میخواهم ادامه بدهم. زور میزنم. نمیشود. نیلوفرازجلوی پنجره تکان نمیخورد.همینطوربه شاخ وبرگ درختان سپیدارآن سوی خیابان زل زده. اصلا گوشش به حرفهای من بدهکار نیست. انگار نه انگارکه ساعتها نشستهام با او. این همه طرح وبرنامه برایش ریختهام واو باید طبق برنامهی من پیش برود. اما ازهمین اولِ کارسازِ مخالف میزند،از همین صفحهی اول نوشتههایم.
ازجایم بلند میشوم.احساس رخوت میکنم. بیحوصلهام. سیگاری آتش میزنم وبه برگهای نارون پیرپشتِ پنجره که تنهاش به طرفِ اتاقم خم شده، نگاه می کنم.
قطراتِ عرق راروی پیشانیم حس میکنم.پُک محکمی میزنم ودودش را با ولع میبلعم. دلم برای وقتی که صرف طرح کردهام میسوزد.این همه با نیلوفر حرف زدهام. توی همهی آن ساعتها نیلوفر بدون هیچ اعتراضی با من آمده بود. هرجا که میخواستم بامن بوده. هروقت که خواسته بودم حرف زده بود. هروقت که خواسته بودم سکوت کرده بود.اما همهی اینها یک چیز کلی بود.عین کشیدن نقشهی یک جای جدید. جایی که تا به حال نرفتهای وحالا که موقع عمل است،حالا که میخواهم دستش را بگیرم تا راهی شویم با من نمیآید. زیر همهی قول وقرارهایی که داشتهایم میزند.