📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
میترا معینی: من امروز در جمع دوستانی بودم که بعضی کتابخوانهای حرفه ایی و تعدادی معمولی بودند بحث برسر این بود که قبلترها که این
میترا معینی: من امروز در جمع دوستاني بودم كه بعضي كتابخوان هاي حرفه ايي و تعدادي معمولي بودند بحث برسر اين بود كه قبل تر ها كه اين شبكه هاي مجازي نبودن ما ها باوقت ازادمون چكار مي كرديم
همه گفتند كتاب ميخوانديم!!!!
جالب اينجاست كه هيچكدام هم مايل نبودند از اين بقول خودشان اعتياد اينترنتي دست بكشند گرچه با حسرت از سالهاي كتابخواني شان ياد مي كردند.
احمد ابوالفتحی: یه جمله عباس صفاری داشت که به نظر من ابعاد بحران تیراژ کتاب رو به خوبی نمود میده و معماگونهگیِ این بحران رو: یک ملتِ هفتاد ملیونی ختا اگر قحطی زده هم باشد باید بیش از هزار و دویست تیراژِ کتابش باشد. این حرف رو صفاری سه سال پیش زده بود. الان جمعیت روی هشتاد میلیون چرخ می-خوره و تیراژ چنان که نوری گفته داره میل میکنه به پانصد نسخه و آن هم فروش نمیره. من حس میکنم مطالعه برای بخش عمدهای از جامعهی ما نه تنها دیگر فضیلت نیست که نوعی رذیلت محسوب میشه. مجموعهای از مسائل به این انجامیده که بیسوادی و بیشعوری فخر بشه و این رو مشاهدات عینی به خوبی اثبات می-کنه.
سعید شریفی: [۱۰/۲۴، ۱۲:۲۲ قبلازظهر] شریفی سعید: بهنظرم یک شب یا دو شب بهطور جدی و به دور از روشنفکرنمایی و شبهروشنفکری در مورد کتاب نخواندن و داستان نخواندن مردم و تیراژ بسیار بسیار پایین کتابها و بهخصوص داستانها بحث کنیم بدون اینکه اولا بخواهیم تقصیر رو گردن دیگری بندازیم و دلایل مبهم بشماریم و دوما بدون راهحلهای توصیهای مثل اینکه خوب است مردم کتاب بخونن یا بهتر است یا باید و...
کمی به تغییر مختصات زمانهای که توش هستیم فکر کنیم. منظورم اینه که زمانهای که توش هستیم الان مختصاتش کاملا تغییر کرده و مثلا حتا با بیست یا ده یال پیش کاملا متفاوته. یادمون بیاد که ما در مرز و لبهی تغییر بزرگ جهان بودیم چیزی شبیه اونی مه در زمان گوتنبرگ اتفاق افتاد... میخوام بگویم با توجه به این تغییر مختصات و چیزهای دیگه خیلی روشن در مورد کتابنخوانی مردم و ایا اصلا لزومی بر کتاب خواندن هست و آیاهای دیگه، جسورانه بحث کنیم.
مسلمه که کسی میتونه با تمام این حرفها مخالف باشه. اما بههرحال کتاب نخوندن و مرگ دوران مطالعه تقریبا اغاز شده.
چیز دیگری هم که میتوان به این مقدمه اضافه کرد اینه که در دوران تغییرات بزرگ، گاه، همهچیز یکباره دگرگون میشه و ممکنه ماها که خودمون دستاندرکاریم دوست نداشته باشیم یا نخواهیم تن به واقعیتهای زمانه بدیم... این حرف رو نمیزنم که فریاد وا اسفا سر دادن چاره نیست و هی انگشت به سمت مردم دراز کردن و متهمشان کردن، راه نیست... شاید باید جای دیگهای دنبال پاسخ این پرسش باشیم یا اصلا طور دیگری به مسئله نگاه منیم. مسلما خوندن و نوشتن برای ماها یه امر جدیه اما جهان تغییر کرده. قرار نیست ما همپای زمان تغییر کنیم یا رنگ عوض کنیم یا هرچیزی... اما عقب بودن و هی به گذشته چسبیدن و هی اتهام به دیگران و مردم زدن و هی دلایل مبهم شمردن بهنظرم راه چاره نیست. اینها مانع مرگ ما و کار ما نمیشه و مثل کبک سر در برف فرو بردن که این حرفها هم واقعیت نداره نیز مانع مرگ ما و کار ما نمیشه. میتونیم چند شب در این مورد بحث کنیم...
تیراژ الان حتا پونصدتا هم نیست و سیصدتاست...
اگه تیراژ به دویست تا برسه دیکه واسه چاپ کتاب به مجوز ارشاد نیازی نیست... 😜
رسما داریم محو میشیم...
احمدابوالفتحي: جدن بحث دیگه از برشمردن دلایل گذشته. مقیاس به شدت خنده داره. هشتاد ملیون به سیصد نسخه
ميترامعيني: دسترسي اسان مردم به گزيده هاي ادبي و داستانك ها و كلمات قصار و ......ميل خواندن را بشكل جدي تر و در قالب كتاب كم كرده
احمدابوالفتحي: شهسواری از همین موضوع استفاده کرده بود دیگه واسه کتاب آخرش
حسین اسدی جوزانی: احمد من وقتی به بچه ها رستم اسفندیار درس میدم در مدارس مختلف کلا به تمسخر میگیرن یا مثلا فیلم نامه ای از علی حاتمی رو میخونم براشون دوبار با تمسخر روبرو میشم. گاو ساعدی که جای خود داره. فکرم به جایی قد نمیده فقط میتونم بگم وقتی دغدغه نیست کاری هم نمیشه کرد
سعید شریفی: میخوام بگم که همیشه توی این بحثها انگشت اتهام سمت مردمه... من میگم مسئله رو باید طور دیگری مطرح کرد... سخته و تلخه ولی دایناسورها هم منقرض شدند و پلنگ ایرانی هم داره منقرض میشه و انقراض ماها دور از ذهن نیست و واسه جهان و تغییرات بزرگی که داره توش اتفاق میفته هیچ اهمیتی نداره... طرح سؤال رو باید عوض کنیم. جورهای دیگهای باید به مسئله نگاه بشه. راهکار سمت مردم و مسئولین نیست... سمت خودمونه... چشمای ما احمد و البته بقیه دوستان کاملا بستهست
سعید شریفی: داستان یه ابزای واسه قصهگوییه و بقیه چیزهاست... بالاخره یه مدیومه. همونطور که الان کسی با دود پیغام نمیفرسته ممکنه شکل ارایهی روایت و داستان هم عوض بشه یا شده باشه و کار ما مثل دود و انتقال پیام با