📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
.. گفتوگو با محمد حسینی، داستاننویس.... تنها هنر و ادبیات جهان را تحملپذیر میکند

گفتوگو با محمد حسینی، داستاننویس
تنها هنر و ادبیات جهان را تحملپذیر میکند
نام محمد حسینی را همراه با تحسینهای بسیار، نخستینبار در اصفهان شنیدم. درمورد رمان او «آبیتر از گناه» حرف میزدند. فراموشم نمیشود کتاب را از پاساژ چهارباغ خریدم و خیلی زود خواندم و خیلی آرام شیفته قلم نویسندهاش شدم. بعدتر کتاب دیگری از او، مجموعهداستان «نمیتوانم به تو فکر نکنم سیما» را هم خواندم و آنطور که انتظار داشتم باز هم لذت بردم. محمد حسینی متولد سال 1350، هماکنون دبیر بخشداستان انتشاراتثالث است. شاید متن پاسخها در همین گفتوگو، گویای مهارت او در فن ویراستاری باشد. محمد حسینی سرویراستار ثالث و مدرس هم هست. تجربه گفتوگو با نویسندهای که آثارش بیشک تأثیر عمیقی بر من داشته، بهشدت خوشایند بود. شما را با اطمینانخاطر به مطالعه کارهای او و مجموعه داستان جدیدش «کنار نیا مینا» دعوت میکنم. این گفتوگو را به بحث درمورد کارکرد ادبیات و صلح و اتفاقات اخیر در جهانادبیات اختصاص دادم. ماحصلش را میخوانید:
فرهاد خاکیاندهکردی داستان نویس
آقای حسینی برای شروع بحث میخواهم خیلیساده و سرراست از شما بپرسم که آیا بهنظر شما ادبیات اصلا رسالتی بیرون از ریخت خودش دارد؟
ادبيات آن قديمها لااقل رسالتى را كه به آن اشاره كرديد داشت. حتی وقتى بحث هنر براى هنر رواج يافت نظر عمده افراد بر رسالت هنر بود. مثلا آنجور كه شاملو مىگفت «تعالى تبار آدمى». البته اينكه در صورت اين مدعا چگونه و چطور مىشود از عهدهاش برآمد حرف ديگرى است. منظورم اين است كه راهش شعاردادن نيست. محصول شعارها و شبهادبيات سوگيرانه حزبى و... را ديدهايم و اگر بنا به انتخاب باشد ترجيح من تأكيد بر ادبيت است تا هر رسالتى، گو اينكه به هر شكل كه نگاه كنى، گيرم كه هنر نه، اما هنرمند در مقام انسان عارى از وظيفه نيست.
جهان با سرعتى عجيب به سمت نابودى مىرود و در مىمانى سد و ستون نازكى چون ادبيات اصلا تابى در برابر آن خواهد داشت يا نه. هرچند تنها چيزى كه جهان و جهانيان را اندكى تحملپذير مىكند، شعور و زيبايى است و هنر، و در دل آن ادبيات، محل تجلى ايندو است. گمانم بدون هنر، بدونكتاب، ديگر چيزى كه ديدنش ارزش چشم بازكردن داشته باشد، نخواهيم داشت.
بهتر از من میدانید که در جهان جنایت و کشتار، حالا بههردلیل آنچنان رو بهگسترش است که بعید نیست، عدهای اصلا امیدی به فردا نداشتهباشند. در این غوغا ادبیات چگونه میتواند برای رواج انساندوستی و نفی خشونت، نقش موثری بازی کند؟
نخستین پاسخى كه به ذهنم مىرسد، اين است كه نمىتواند؛ اما چيزهايى هست كه مردم مىكنند. اقليت بسيار كمشمارى كه كورسوى امكان زيستن را روشن نگهداشتهاند همه پرورشيافتگان ادبياتاند. اگر داستايوفسكى و چخوف و هدايت و همينگوى نبودند، اگر فلينى و تقوايى و كوروساوا نبودند، اگر كتاب و سيما و نقاشى و تئاتر و موسيقى نبود، من و شما چه داشتيم براى گفتن؟ هيچ. حرف نمىزديم و لابد مشت مىزديم. بمب به كمر مىبستيم و خودمان و ديگران را ما کشتیم. يا موشك مىفرستاديم.
جناب حسینی از نظر تاریخی در ادبیات داستانی ایران تا چه حد آثار تالیفی در زمینه انساندوستی و صلح دغدغهمند ظاهر شدند؟ مایل هستم تحلیل شما را درمورد کیفیت این مسأله بدانم.
گمانم از آغاز تا امروز هرچه نوشته شده، براى صلح است و انسانوار زيستن. ولو اگر به خطا هم رفته باشد، باز قصدش ستودن انسان است و انسانِ ستودنى بدخواه نيست. هر كه مىنويسد مدعاى انديشهگرى دارد و زمانى از عهده مدعايش برخواهد آمد كه بينديشد؛ هيچ اهل انديشهاى دشمن انسان و انسانيت نيست.
وضعیت کنونی که ماحصل رواج جنونآمیز رسانهها و شبکههای مجازی است، باعث شده تا ادبیات برای خواندهشدن، گرفتار یکجور جنگ با زمان و وقت شود. قدیمتر اصلیترین گزینه برای لذتبردن از وقت، آن هم در یک روز سرد پاییز، خواندن رمان بود. حالا شرایط تغییر کرده. آقای حسینی ادبیات چطور میتواند مخاطب خودش را حفظ کند؟
به گمانم به معنايى كه منظور شماست، نمىتواند. گزينههاى پيشرو براى گذراندن وقت، اگر اصلا وجود داشتهباشد و همهاش صرف گرفتوگيرهاى اقتصادى و مجادلههاى لاجرم آن نشود، نسبت به چند دهه پيش چنان پرشمارند كه كتاب بهسادگى در تنگنا قرار مىگيرد. اما اين نبايد دغدغه نويسنده باشد. بهتر است مديران لايق فرهنگى انتخاب كرد و كار را به آنها سپرد. وظيفه نويسنده، ديدن و خواندن و نوشتن است.
به مجموعه داستان «کنار نیا مینا» بپردازیم. کتاب شامل 9داستان است که از نظر فرمروایت هرکدام به یک تجربه ویژه پهلو میزنند. من داستان اول را بیشتر دوست داشتم، گویی دقیقا برای همین الان، نوشته شده بود. مخصوصا کارکرد پیامک در داستان. قدری درباره این مجموعه صحبت کنید.
داستانهايش مربوطند به بعد از مجموعه «نمىتوانم به تو فكر نكنم سي