📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
لب چشمه مینشست. دندانهایش را درمیآورد و در چشمه غوطه میداد
لب چشمه مینشست. دندانهایش را درمیآورد و در چشمه غوطه میداد. با مسواک کهنهای که زیر سنگ پنهان میکرد، درز دندانهایش را پاک میکرد و باز آن را در آب چشمه غوطه میداد. در دهانش میگذاشت و میگفت: «وقتی من مُردم این دندونا مال تو»
برشی از: داستان کوتاه تسبیح از مجموعه نسل برتر
عباس معروفی
@matikandastan