بخش دوم و پایانی نگاهی به کارنامه داستانی صادق چوبک (صمد طاهری)

بخش دوم و پایانی نگاهی به کارنامه داستانی صادق چوبک (صمد طاهری)
امّا چوبک که از ابتدا تصمیم گرفته کار ِ عجیب و غریبی بنویسد، عقده ی اودیپ را به رُمان تزریق می کند. بعد ماجرای عُمر ِ سعد ِ ابی وَقّاص را و یعقوب ِ لیث را و رستم فرخزاد را. و چنان آش ِ در هم جوشی می پزد که هر کس از آن بچشد، سرش به دَوّار می افتد و حالش بد می شود. در پایان رُمان هم آس ِ دیگری رو می کند و با افزودن ِ نمایش نامه ی هفتاد صفحه ای مَشی و مَشیانه کاری می کند که خواننده علاوه بر یک جفت شاخ قبلی، یک جفت شاخ جدید هم در بیاورد. نمایش نامه ی مزخرفی به تقلید از نمایش نامه های مزخرف ِ هدایت که با هیچ چسب ِ دو قلو یا چهار قلویی به رُمان نمی چسبد. اما با همه ی این عیب و ایرادها، دستاوردهای با ارزش ِ «سنگ ِ صبور» را که در بالا به آن ها اشاره شد، نمی توان نادیده گرفت.
امّا چیره دستی ِ چوبک، مثل ِ اغلب ِ داستان نویسان ِ ما، در نوشتن ِ داستان های کوتاه است. بعضی از این کارها در حَدّ ِ طرح باقی می ماند و به داستان تبدیل نمی شود. مثل ِ «یک چیز ِ خاکستری»، «عَدل»،، «پاچه خیزک»، «دزد قالپاق»، «قفس» و... اما در همین طرح ها هم چوبک با دقّت و وسواس ِ ویژه ی خودش آدم ها را می سازد و روزگار ِ تیره و تلخ شان را. لحن شان را باز می آفریند و مکان شان را تصویر می کند. بعضی کارها به داستان ِ کوتاه تبدیل می شوند، مثل ِ «کفتر باز». که با آن که مشخّصاً از «داش ِ آکلِ» هدایت گَرته برداری شده، امّا داستانی موفق است و چوبک توانسته مّهر ِ خودش را بر آن بکوبد. «پیراهن ِ زرشکی» هم داستان ِ کاملی ست، امّا چوبک آن قدر در زشت انگاری افراط کرده که عنصر ِ باورایی ِ داستان بر باد رفته است. چه طور ممکن است زنی هم مرده شوی باشد، هم روسپی، هم پا انداز، هم فرزند فروش، هم خائن به شوهر و دوست و همکار، هم دَله دزد، هم مالک چندین دهنه مغازه، هم ... انگار تمام صفت های زشت و گِریه و نفرت انگیزی را که در این جهان وجود دارد، در یک آمپول کرده و به کسی تزریق کنید و شخصیتی پدید آورید که از کوچک ترین و ابتدایی ترین عواطف و احساسات ِ انسانی حتا بویی به مشامش نرسیده باشد. آن هم یک مرده شوی فلک زده ی بدبخت. اگر هم کسی چنین آدم هایی را سراغ داشته باشد، آن واقعیّت ِ بیرونی است و واقعیّت ِ داستانی چیز دیگری ست.
«بعد از ظهر ِ آخر ِ پاییز» داستان ِ کامل تر و موفق تری ست و تسلّط ِ بی بدیل ِ چوبک بر فرهنگ و نوع ِ ساز و کار ِ معیشت و نحوه ی زیست ِ این تیپ از مردم را به خوبی نشان می دهد. از طرفی چوبک با ورود به ذهنیّت ِ آدم ِ داستان، از معیارهای رآلیسم ِ سنّتی عدول کرده و به سمت ِ ویژه گی های رآلیسم ِ مدرن فرا روی می کند.
«انتری که لوطی اش مرده بود» و «چرا دریا توفانی شد» دو شاهکار ِ تمام عیار ِ داستان نویسی ِ فارسی است. داستان هایی با ساخت ِ دقیق و فضا سازی و شخصیت سازی ِ مینیاتوری. در این دو داستان چوبک به طور ِ مشخص از رآلیسم ِ سنتی فاصله گرفته و به جرگه ی رآلیست های مدرن می پیوندد. اگر چه که در این جا نیز افراط در منفی گرایی او را رها نمی کند. چوبک به شدّت به نوعی ِ آدمی بدبین است. مثلاً در همین دو داستان که قله های رفیع ِ کارنامه ی نویسنده گی ِ او به شمار می آیند، یک نفر را که از کوچک ترین عاطفه ی مثبت برخوردار باشد، نمی توان پیدا کرد. در داستان ِ «انتری که لوطی اش مرده بود» حتا پسر بچه ی چوپانی که انتر را رها شده در طبیعت می بیند، بی هیچ دلیلی با چوب به سر ِ او می کوبد.
فضاسازی و شخصیت سازی های مینیاتوری و ایجاد ِ زبان و لحنی که مختصّ ِ به رانده شده ترین آدم های اجتماع است، دستاورد ِ با ارزش ِ کارنامه ی نویسنده گی ِ چوبک برای ادبیات ِ داستانی ِ زبان ِ فارسی است. دستاوردی غنی که در پرتو ِ نام ِ بلند ِ صادق هدایت آن چنان که باید و شاید دیده و شناخته نشد.