📢مترجم محترم حوصله ندارد!

📢مترجم محترم حوصله ندارد!
@matikandastan

مجتبا طالقانی: فضای علوم انسانی در کشور ما به‌شدت متأثر از ترجمه و قوانین و لوازم آن است و این ترجمه‌ی آثار است که نقش راهبری و جریان سازی فضای آکادمیک را دست گرفته است؛ و ازآنجایی‌که کسی نه اصولاً زبان بلد است و نه حوصله‌ای برای بازتر کردن فضای تنگ معلوماتش، این فضا در تسخیر عده‌ای زبان‌دان قرارگرفته که با ترجمه‌ی آثاری از چند نویسنده در هر حوزه‌ی تخصصی همه‌ی داشته‌های آن علوم را به همان چند نفر محدود می‌کنند و هر رشته‌ای در تسخیر چند دانشمند غربی ست که مدت‌هاست از عمرشان در غرب گذشته و ورودشان به ایران یا از سر تفنن بوده و یا جو زدگی و مهم‌تر از همه حال کردن مترجم محترم با آثارشان.

خواننده‌ی زبان‌دانی روزی با خواندن کتابی با اثر و نویسنده‌اش حال کرده است و به فکر ترجمه‌ی اثر افتاده، بعد از چند کتابی که از او ترجمه کرده حالش فروکش می‌کند و می‌رود سراغ نویسنده و اثر بعدی. همین است که شما هیچ نویسنده‌ی حتی مهمی را هم پیدا نمی‌کنید که همه‌ی آثارش ترجمه‌شده باشد. چرا؟ چون مترجم محترم حوصله‌ی گشتن و پیدا کردن و خواندن آثار دیگرش را نداشته و فقط به حال خوشش موقع خواندن همان اثر اکتفا کرده. از هر نویسنده‌ای، خوب یا بد، چند اثری ترجمه می‌شود و تمام.

و بیچاره دانشجو استاد زبان ندان از همه‌جا بی‌خبری که چنین کلاه گشادی به سرش می‌رود و به خیال اینکه این اثر حتماً چیز ارزشمندی بوده که مترجم محترم وقتش را صرف ترجمه‌اش کرده چنان اثر را یکجا سر می‌کشد که انگار اسکندر کبیر در حال نوشیدن معجون جاودانگی است.

همین می‌شود که در علوم انسانی ما نه جریانی راه می‌افتد و نه مکتبی شکل می‌گیرد، چون هر کس بنا به سلیقه و حالش اثری را ترجمه می‌کند، نه بر اساس یک مسیر مشخص از قبل تعیین‌شده.

حال اجازه دهید با همین پیش‌فرض ادبیات داستانی را بررسی کنیم. موردی که خیلی بیشتر از حوزه‌های دیگر متأثر از حال مخاطب است. خواننده‌ای روزی درجایی اثری را خوانده و به دلیل حال خوشش آن را ترجمه کرده و مترجمی دیگر اثری دیگر را و این زنجیره همین‌طور ادامه پیدا می‌کند، بدون اینکه از منطق خاصی پیروی کند و می‌شود این آشفته‌بازاری که می‌بینیم، پر از بی‌نظمی و بدون داشتن مسیری مشخص.

شاید یک مثال بتواند خیلی چیزها را روشن‌تر کند تا همین چند وقت پیش در بازار کتاب ایران خبری از پاتریک مودیانو نبود، نویسنده برنده‌ی نوبل ادبیات ٢٠١۴ که اتفاقاً نویسنده‌ی بدی هم هست، نه نقدی، نه ترجمه‌ای و نه حتی نامی. جایزه نوبل اما کار خودش را کرد، ذوق‌زدگی حاصل از این جایزه چنان بود که امروز به‌سختی ویترین مغازه‌ای را می‌بینید که اثری از مودیانو آنجا جا خوش نکرده باشد. شاید کمی برایتان ملموس‌تر شده باشد که چرا هیچ‌وقت در این سرزمین مکتبی ادبی رشد نکرده و چرا هیچ‌وقت سری در سرها درنیاورده‌ایم.

حال خودتان زحمتش را بکشید و سری به لیست‌‌های پیشنهادی منتقدین محترم بزنید، آنجا پر است از معرفی کتاب‌هایی که توصیه گر!!! محترم با خواندنش حال کرده، دلیل انتخاب چه چیز بوده؟ هیچ، انتخاب دیگری نداشته، یعنی در بین آثار موجود ترجمه‌شده با همان منطق فوق دست به انتخاب کتابی زده و آن را به دیگران هم معرفی کرده. مثلاً در لیست معرفی‌شده یکی از این سایت‌ها، نام کتاب‌های زیر به چشم می‌خورد، عقاید یک دلقک هاینریش بل، گتسبی بزرگ فیتزجرالد، ربه‌کا دافنه دوموریه، کتاب‌های مارکز و هاروکی موروکامی و رومن گاری، مورد رومن گاری بزرگ مخصوصاً مورد مناسبی است ازاین‌جهت که خبری از معرفی تنها کتابش که جایزه مهمی چون گنکور (Goncourt) را کسب کرده در بین این فهرست‌های پیشنهادی نیست، چرا؟ چون از اساس کتاب ترجمه نشده و هیچ مترجمی احتمالاً حال ترجمه‌ی کتاب پانصد و ده‌صفحه‌ای “ریشه‌های آسمان” را نداشته و اگر از همین شیفتگان گاری هم بپرسیم حتم دارم تک‌وتوک‌شان اصلاً نام کتاب را شنیده باشند چه رسد به خواندنش.

می‌خواهید خودتان هم امتحان کنید، سری به لیست برندگان جوایز ادبی بزنید، اسم چند نفرشان را شنیده‌اید؟ خواندن آثارشان پیشکش. (منبع: الف یا)
@matikandastan