📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
«بله، این مسلما عقدهی بازگشت به دوران امپراتوری است. این عقده واقعی است
«بله، این مسلماً عقدهی بازگشت به دوران امپراتوری است. این عقده واقعی است. روسیه را نباید مدت زیادی در حالت تحقیر و خفت نگه داشت. کار بسیار خطرناکی است. آن سالهای خفت و خواری که روسیه تجربه کرد، روزی خودش را نشان خواهد داد. فنرِ فشردهشده باید باز شود. و حالا به این صورت باز شد. بسیاری از جنبههای هویت و شخصیت روسها، که برای بقیه مطلقاً قابلفهم نیست، در اینجا نقش دارد.» (سپتامبر 2015)
«ما با ملیگرایی روسی سروکار داریم که بسیار خطرناک است. بياندازه متأسفم که این ملیگرایی افراد مستعدی از قبیل پریلِپین را هم تحت تأثیر قرار میدهد. اینها افراد بااستعدادی هستند، ولی مشخص نیست ملیگرایی آنها را به کجا خواهد برد و پایان کار چطور خواهد بود. حتی از حرف زدن با دیگران وحشت میکنی. فقط تکرار میکنند که «کریمه مال ماست»، «دُنباس مال ماست» و «اُدسا را بیخود هدیه دادیم». این حرفها را از زبان آدمهای مختلفی میشنوی. این که پوتین 86درصد طرفدار دارد، آمار واقعی است، چرا که بسیاری از روسها صاف و ساده سکوت کردهاند. آنها هم مانند ما که دوروبر این روسیهی عظیم هستیم، به وحشت افتادهاند.» (ژوئیهی 2015)
دربارهی اعتماد به سیاستمداران
«من اصولاً به سیاستمداران سطح کلان اعتماد ندارم. فکر میکنم خودشان نمیدانند به چه چیزی باور دارند. آنها به چیزی باور خواهند داشت که در آن لحظهی خاص مقاصدی را برایشان برآورده کند. من نه به پوتین اعتماد دارم نه به لوکاشِنکو. در سرزمینهای ما نمیتوان به سیاستمدارها اعتماد داشت، آن هم به چنین سیاستمداران مستبدی. ما نظامیان روس را با لباس مبدل در اوکراین میبینیم. ولی پوتین به چهرهی جهانیان خیره میشود و میگوید آنها آنجا نیستند. میگوید آنها در کریمه هم نبودند. اروپاییها هم به سختی میتوانند ما را درک کنند. به نظرم، اوباما و اروپا رفتار بسیار عاقلانهای در پیش گرفتهاند. ولی لوکاشنکو میگوید که آنها سیاستمداران ضعیفی هستند. آنها سیاستمدارانی هستند که جامعهای را نمایندگی میکنند که به هیچ وقت نمیخواهد پوتینهای احمقانهی سربازی را به پا کند، مسلسل به دست بگیرد و راهی سرزمین دیگری شود. مردم دلشان میخواهد زندگی کنند و زندگی کردن را هم بلد هستند. آنها کلاً به ارزشهای دیگری پایبند هستند. هیچ فرد نظامی در آنجا حرفی را نمیزند که گراچوف اخیراً به زبان آورد: «جوانان ما در چچن مرگ را با لبخند پذیرا میشدند». این حرف ممکن است فقط از دهان کسی بیرون بیاید که تمام عمر در سنگر زندگی کرده و به تازگی از آن بیرون آمده باشد.» (آوریل 2014)